خیابان اوراقچی ها

– گزارشگر شبکه خبر رفته است میان کوچه‌ اوراق‌چی‌ها. از معتادی می‌پرسد: «چند بار ترک کرده‌ای؟»

– هزار بار…

– فایده‌ای هم داشته؟

– نه – چرا؟

– به خاطر اینکه می‌برن مادر آدم رو… . آویزون می‌کنن آدم رو…

گزارشگر هول می‌شود از فحاشی مرد معتاد. از بینندگان عذرخواهی می‌کند و به مرد معتاد می‌گوید: «یه خورده اگه ادب رو رعایت کنی ممنونت می‌شم.»

خنده‌ام می‌گیرد.

2- اولین بار زمستان سال 95 گذرم افتاد به کوچه‌ اوراقچی‌ها. بعضی شب‌ها دیروقت از میدان شوش می‌گذشتم و می‌دیدم در این شهر خفته، از کوچه‌ای که یک سرش می‌رسد به میدان شوش و سر دیگرش معلوم نیست، آدمیزاد است که می‌جوشد. یک شب ماشین را کنار خیابان پارک کردم و آمدم سمت آن کوچه که بعدا فهمیدم کوچه «اوراق‌چی‌ها» نام دارد. سر کوچه دو گاری بود که ساندویچ و جگر می‌فروختند و تک و توک مشتری‌هایی هم داشتند. کوچه روشنایی نداشت اما روشن بود. دو طرف کوچه پر بود از آدم‌هایی که بساط کرده بودند و هر یک با شمعی یا چراغ قوه و چراغی نور لازم برای عرضه دارایی خود را فراهم می‌کردند. در بساط‌شان اغلب یک جفت کفش و کتانی بود یا ابزار و ساعتی، یا قاب گوشی یا سیخ و سنجاقی…

بیشترشان اما جنس داشتند اگر خریدار بودی. نیازی به پرس‌وجو کردن هم نبود. پیرمرد، سبدی در دست، وسط کوچه راه می‌رفت و می‌گفت: «چایی، پایپ، شیشه… »

بالای سر یک بساط به ظاهر پیچ‌گوشتی و انبردست ایستاده‌ام که فروشنده‌ تکیده از اعتیادش می‌پرسد: «چی‌ می‌خوای؟»
– پایپ داری؟ – آره.  – چند؟

– دو تومن. دست برد سمت جیب داخلی کاپشنش و یک پایپ سفید شده درآورد.

– ببین! با این نکشیدم، فقط یه‌ذره شیشه باهاش آب کردم. این رو 800 تومن بهت می‌دم. می‌خوای؟

-نه! شیشه هم داری؟

– چقدر می‌خوای؟

ذهنم یاری نمی‌کند که واحد خرید و مصرف شیشه چیست. می‌گویم «برای دو نفر که ببردشون بالا.»

– پنج تومن شیشه برای یه وعده‌تون کافیه…

برای همین می‌گویم «خنده‌ام گرفت از درخواست مودب بودن گزارشگر سیما.» در آن کوچه‌، «هنجار» معنی متفاوتی از آنچه ما می‌شناسیمش داشت. «اوراق‌چی‌ها» از میدان شوش شروع می‌شود و می‌رسد به محله‌ «لب‌خط»، جایی که آخر خط است برای خیلی از معتادان و کارتن‌خواب‌های تهران. شب که می‌شود سرازیر می‌شوند سمتش تا اگر چیزی در روز دشت کرده‌اند بفروشند و جنسی بخرند و روزگار بگذرانند. تخریب چهره‌ها و حالت راه رفتن و وضع پوشش معتادهایش نشان می‌دهد که مدت‌هاست درگیر ویرانی اعتیادند. از بین رفتن شکل صورت‌ میان زنان کارتن‌خواب که اغلب به تن‌‌فروشی افتاده‌اند و سعی می‌کنند با آرایشی غلیظ حفظ ظاهر کنند مشهودتر از مردان است. بین لشکر اسیر اعتیاد اوراق‌چی‌ها، تازه‌کاران و آدم‌هایی که هنوز به کارتن‌خوابی نیفتاده‌اند هم می‌بینی و نمی‌فهمی «وقتی دیدن نتیجه اعتیاد از این فاصله و به این وضوح هم بازدارنده نباشد، چه چیز، کدام تبلیغ و کدام تصویر و کدام کلام، می‌تواند مانع ابتلا به اعتیاد شود… »

در آن کوچه هنجاری نبود که نقض نشود. تجاهر به اعتیاد و دزدی و مالخری و مواد فروشی و فحشا و… . می‌گفتند اگر زنی این میان باردار شد، نوزاد‌فروشی و پیش‌فروش نوزاد هم به این سیاهه سیاه اضافه می‌شود. خلأ هنجاری، ظلماتی را بر محله حاکم کرده است که به کلام در نمی‌آید. اما مساله اصلی اینجاست که «لب‌خط» فقط پاتوق معتادان و مجرمین نیست. آن میان خانواده‌هایی زندگی می‌کنند با کودکان و سر و همسرشان. خانواده‌هایی که به مدد فضای محله، شاید بیش از هر متخصص و جرم‌شناسی، موادمخدر دیده و شناخته باشند و دسترسی‌شان به مواد مخدر صنعتی و سنتی، از دسترسی به یک بسته پفک و یک پاکت میوه آسان‌تر – و در مواردی ارزان‌تر- است. کودکانی در آن محل زندگی می‌کنند که کافی است تا یکبار اسیر وسوسه‌ای شوند که هر روزه از نزدیک‌ترین فاصله ممکن تهدید‌شان می‌کند یا فریب موادفروشی را بخورند که به کمین مشتری تازه نشسته است. کافی است یکبار پای‌شان بلغزد تا اسیر دیو سیاه حاکم بر اوراق‌چی‌ها و لب‌خط بشوند و اضافه شوند به لشکر اسیران اعتیاد لب‌خط. محله‌ای که نشان داده با ساکنین محروم و از همه جا رانده‌اش مهربان نیست.

این بی‌هنجاری حاکم بر لب‌خط که زاییده هنجارشکنی‌های متعدد و شبانه‌روزی و واکنش ندیدن است، هر روز می‌تواند قربانی جدیدی گیرد. آدم‌هایی را پرورش می‌دهد که اعتیاد و جرم، از نظرشان نه ناهنجاری که عین هنجار است. محیطی را آماده می‌کند که هر هنجارشکنی انتخاب اولش باشد.

شب 16 مهرماه باز هم به اوراق‌چی‌ها سر زدم. خلوت بود. حدود 30 ، 40 معتاد و کارتن‌خواب حاضر بودند. کنار خیابان شوش شلوغ بود البته. اما توی اوراق‌چی‌ها خبری نبود. مغازه‌دارها می‌گفتند «طرحه. به خاطر هفته‌ نیروی انتظامی… این هفته که تموم شه دوباره اینجا شلوغ می‌شه. »

این هنجارمند شدن‌های موقت هم البته دردی دوا نخواهد کرد. اگرچه بی‌انصافی است که بگوییم هیچ‌‌ هنجاری بر محله حاکم نیست. آن شب زمستانی که برای اولین بار به اوراق‌چی‌ها آمدم و برای اولین بار شیشه و پایپ قیمت کردم، موقع برگشتن، قبض جریمه «ایستادن در محل توقف ممنوع» زیر شیشه برف پاک‌کن ماشین بود.

 

منبع نوشته 

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *