وارد روستای محمد آباد شدیم. از خواربار فروشی محله درباره اوضاع محله پرسیدیم،خانواده ای را به ما معرفی کرد که دو فرزند داشتند. امید و برادر کوچکترش که به مدرسه میرفتند. امید کلاس چهارم دبستان بود.
از امید درباره وضعیت خانواده اش پرسیدیم،میگفت مادر به شهرستان رفته و برمیگردد ولی پدر در خانه است. امید میگفت نه پدر کار میکند نه مادر! از او پرسیدیم پدر چرا کار نمیکند؟ انگار میترسید جواب دهد،تنها شانه بالا انداخت که یعنی نمیداند. درب خانه شان را زدیم، مردی در آستانه درب حاضر شد،به نظر میرسید پدر بچه ها باشد ولی انکار می کرد،میگفت چند روزی است مهمان خانه شده. به گفته ی مرد، مادر خانواده در کمپ ترک اعتیاد به سر میبرد.