خانه‌ای ساکت و تاریک با یک اتاق که مادر و پسری ساکن آن بودند؛ مادر گفت سه پسر داشته است که دوتای آن‌ها فوت کرده‌اند، یکی براثر تصادف و دیگری که جانباز بوده و بعد از بازگشت از اسارت، به قتل می‌رسد. پسری که با مادرش زندگی می‌کرد دارای معلولیت ذهنی و بیماری اعصاب بود و امکان کار نداشت. مردم مخارج زندگی آن‌ها را تأمین می‌کردند.