خانهشان شدیدا کثیف و بههمریخته بود و برای تعداد افرادی که در آن زندگی میکردند، خیلی کوچک بود.
مادر بزرگ و پدربزرگی که هردو اعتیاد داشتند با پنج نوهشان که هرکدام به دلیلی پدر و مادرشان را از دست دادهبودند؛ پدر دوتا از آنها، به خاطر مواد خودسوزی کردهبود و مادرش رها کردهبود و رفتهبود؛
پدر یکی از آنها فوت کردهبود و مادرش ازدواج کرده و رفتهبود؛
مادربزرگ هربار یکی از نوههایش را برای تکدیگری میبرد.
یکی از دخترهای مادربزرگ هم با سه فرزندش، با آنها زندگی میکند؛ شوهرش در زندان است و خودش هم شیشه مصرف میکند.
دعوا و فحش و کتککاری و مصرف مواد و بیتوجهی و گرسنگی، چیزی است که بچهها هرروز در این خانه تجربه میکنند.