گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
وسایل خیاطی گوشه ی خانه خاک می خورند، چرخ خیاطی ای که روزی چرخیدن چرخ این زندگی به چرخش آن وابسته بود. بعد از آنکه ضربان قلب پدر نامنظم شد و دخل خرج مغازه ی خیاطی اش با هم جور در نیامد مجبور شد مغازه را پس بدهد و خانه نشین بشود. هشت سال از آخرین ویزیت پزشکی قلب پدر می گذرد و معلوم نیست اوضاع قلب تپنده ی خانواده در چه حال است. مادر می گوید توانایی تامین هزینه های پزشکی برای به روز کردن مدارک پزشکی را ندارند، میگوید همه جا از ما مدارک جدید می خواهند. دو فرزند ده ساله و سیزده ساله این خانواده به گواه معلم هایشان بسیار با استعداد هستند ولی شرایط مالی خانواده برای پیشرفت آن ها مهیا نیست.
حالا تنها منبع درآمد این خانواده یارانه است. مادر با چنگ و دندان ظاهر خانه را آبرومندانه حفظ کرده است، خانه ای که تمام بود و نبودش دو اتاق تاریک و کوچک است، دو اتاقی که برای تحمل حجم درماندگی پدر بیش اندازه کوچکند.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
هاجر مهاجری تنها است
همینطور با کفش داخل شدیم. اصلا فرشی وجود نداشت که بخوایم کفشامونو در بیاریم. کل خونه 20 یا 30 متر بود، کوچک و نمور با سقفی کوتاه و کفی سیمانی که اصلا شبیه خانه نبود. یک پتو انداخته بود گوشهای از خانه که همانجا میخوابید. بقیهی خانه مثل سینۀ کویر لخت بود. می گفت اصالتش عراقی است و شوهرش معلول بوده. وقتی فوت شده همین خانه رو به جاگذاشته که حالا هاجر در بخش کوچکی از آن زندگی میکند. اولاد ندارد و توی ایران هم هیچ کس رو ندارد و به خاطر سنش نمیتواند جایی کار کند.
از ما پرسید روزهایم؟ بعد قرآنی که کنار جای خوابش به دیوار تکیه داده بود را به ما نشان داد و گفت هر شب از روی قرآن میخواند. روزه بود. میگفت با این گرونی حتی نتوانسته یک پاکت خرما برای افطار تهیه کند.
آبگرمکن نداشت، پرسیدیم چجوری حمام میکنی؟ یک قابلمه و یک کاسه از تو حمام بیرون آورد و گفت با اینا!
میگفت دیوار پشت خانه خراب شده و حالا شده جای معتادها که بعضی شبها میان و مواد میکشن و خیلی میترسم ازشون. چون تنها و بیکسم.
وقتی رفتیم باز رفت روی همان تیکه موکتی که بیرون خانه انداخته بود نشست. همه از مردن میترسن ولی ترسناکتر از از اون، مردن توی تنهاییه. شاید درد هاجر این بود که همه وقتشو بیرون خانه تنها مینشست.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
به محله سرطاف می رویم. محله ای در حاشیه شهر ایلام.
خانه ای که به آن وارد می شویم، خانه یک کارگر چوب بری است. خانه که نه، بهتر است بگویم محلی برای اسکان. صاحب کارگاه چوب بری این اتاق نمور و کوچک را در اختیار مرد خانواده قرار داده بود. فهمیده بود که اوضاع مالی این کارگر ساده بدتر از آن است که بتواند خانه ای برای همسر و دو پسرش تهیه کند.
خانه ای کوچک و تاریک در انتهای کوچه. داخل خانه که میشویم پایمان را روی فرش رنگ و رو رفته ای میگذاریم که آنقدر زیر پا له شده است که دیگر نشانی از زندگی ندارد. چشم که می گردانیم، خانه تقریبا خالی است، جز چند وسیله ضروری چیز دیگری دیده نمی شود.
مادر و دو پسرش در خانه هستند و مادربزرگ هم در کنارشان. پدر اما بیرون از خانه به دنبال یافتن نشانی از زندگی است. پسرها ۱۱ و ۵ ساله هستند، اما هر بیننده ای در همان نگاه اول می تواند اثر سوءتغذیه را بر جثه این کودکان ببیند.
می نشینیم پای درد دلشان. از سختی زندگی می گویند، از فقر، از اینکه باید زندگی را با حقوق یک میلیون و صد هزار تومانی پدر خانواده بگذرانند و حتی مجبورند با همین حقوق بیمه هم پرداخت کنند.
مادر با آنکه سن و سالی ندارد اما خطوط غم و سختی در چهره اش کاملا پیداست. بدون اینکه حتی یک کلاس سواد داشته باشد با مردی که فقط سواد خواندن و نوشتن دارد ازدواج کرده، و حالا هیچ کدام از عهده مخارج خود و فرزندانشان برنمی آیند.
بار دیگر چشم میگردانیم، اینجا خانه است، یعنی محل امنی برای زندگی، اما حیف که سقف آن هرلحظه منتظر آوار شدن است و دیوارهایش محل امنی برای جانوران. سوسک ها، موش ها و مارهایی که ترسشان خواب شب را به چشم اهالی خانه حرام کرده است. ماری که چند وقت پیش پدر خانه آن را کشت از خاطرشان پاک نمی شود.
پدر می ترسد، پدر نگران است. زیر بار این فشارها، این کارگر ساده گاهی به یک چیز خیلی زیاد فکر می کند و آن هم قرص برنج است!!! این را به مادرش هم گفته!
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
دخترک ٨-٧ ساله دم در نشسته بود. با اینکه از قبل کسبه گفته بودند قرار است با چه چیزی مواجه شویم باز هم وقتی دیدیم جا خوردیم. یک زن میانسال افتاده روی یک تشک. نمی توانست از جایش تکان بخورد. می گوید سال 94 از پشت بام افتاده است و قطع نخاع شده است. حالا تنها منبع در آمدشان حقوق از کار افتادگی و یارانه است یعنی چیزی حدود ١ میلیون تومان در ماه. با خواهر و دخترش زندگی می کند. همان دختری که دم در دیدیم. می گوید مدرسه می رود و تامین هزینه هایش برایشان سخت شده چون باید هزینه مدرسه دخترش و داروهای خودش و هزینه های زندگیشان از همین ١ میلیون تومان تامین می شود و به سختی می توانند به این هزینه ها برسند. خواهرش هم بی سواد است و بیکار. از شوهرش می پرسیم می گوید ۶ سال پیش به علت اعتیاد شوهرش از او طلاق گرفته است. حالا این سه نفر مانده اند و این همه مشکلات.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
پدرِ کارگر، تنها منبع درآمدش به جز حقوق ناچیز کارگری، یارانه است.
محل زندگی خانهای اجارهای است با وضعیت بهداشتی فاجعه بار، بدون حمام و مبلغ اجارهبهای ماهیانه صد هزار تومان.
هیچ نهاد حمایتی این خانواده را تحت پوشش نگرفته است. این خانواده پنج نفره به سختی امرار معاش کرده و در تامین نیاز های اساسی خود نیز ناتوانند.
مشخص نیست این خانواده سرمای استخوان سوز زمستان ایلام را چگونه بدون وسایل گرمایشی، آبگرم کن و حمام سپری کرده اند. در خانهای که حداقل امکانات مورد نیاز زندگی را نیز ندارد.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
گوشه حیاط پر بود از کارتن،ضایعات و پلاستیک کهنه که از آن ها بوی نامطبوعی به مشام می رسید. مرد خانه از مشکلاتشان صحبت کرد؛خودش و همسرش هر دو در خیابان های شهر ضایعات جمع آوری می کنند.با این کار به سختی می توانند هزینه زندگی خود را تامین کنند.او به مواد سنتی اعتیاد دارد و این را می شود از دندان هایش و حرف های که ناخواسته خودش و زنش می گفتند فهمید.
لنگ لنگان راه می رفت. زانوی پروتز شده و انگشت پایش را نشان داد و گفت، سه بار جراحی شده ولی چون نتوانسته بودند بقیه هزینه های درمان را بدهند درمان را نصفه و نیمه رها کردند؛حالا انگشت پایش عفونت و التهاب داشت. زندگی برای این خانواده به سختی پیش می رود.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
پدر مدتهاست زندان است و این خانوادهی پنج نفره در غیاب پدر منبع درآمد مشخصی ندارد.
مادر خانواده که حدودا سی سال سن دارد مهارت خاصی برای کسب درآمد نداشته ولی با این وجود فعلا توانسته در نبود همسرش محل زندگیشان را از نظر امکانات و بهداشت در حد متوسطی نگه دارد.
پسر بزرگ سال اول دبیرستان، دختر خانواده اول راهنمایی و پسر کوچک سه ساله است.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
در یک خانهی استیجاری که وضعیت بهداشتی مناسبی دارد، زن و شوهر جوانی زندگی میکنند که بر اساس گزارش رابطهای محلی سوءمصرف مواد مخدر دارند. مادر خانواده که مصرف مواد بر روی ظاهر وی اثرات قابلتوجهی داشته دانشجوی انصرافی رشتهی روانشناسی است و علت انصراف خود را ناتوانی مالی اعلام میکند.
پدر خانواده کارگر جوشکار است و ادعا میکند دورههای مختلف ترک اعتیاد را گذرانده و مدتهاست که مصرف مواد را کنار گذاشته اما نمیتوان گفت به طور کامل هوشیار است و تعادل رفتاری ندارد، میتوان گفت نوع برخورد و حالات روحی او نشاندهندهی مصرف مواد مخدر است.
این خانواده دارای یک دختر ۴ ساله و یک پسر ۶ ساله است. با وجود سادگی فضای کلی منزل وسایل اساسی و اولیه موجود است.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
پسری معلول مقابل خانه نشسته. نزدیک میشویم:
– سلام، کسی خونه هست؟ میتونیم چند دقیقه صحبت کنیم؟
صدای نامفهومی دارد اما در همین حد مشخص است که برادرش را صدا میزند؛ به درِ باز که نگاه میکنیم برادرش نزدیک میشود، برادری که کاملا مشخص است هم معلولیت جسمی دارد هم ذهنی. سلاموعلیکی میکنیم و اجازه ورود میگیریم.
دو برادر معلول جسمی و ذهنی که به تنهایی در یک خانهی حدودا ۹۰ متری با حداقل امکانات زندگی میکنند. به سختی ارتباط برقرار میکنند، دولت خانه را برایشان ساخته و تحت پوشش بهزیستی هستند، وضعیت نظافت منزل بسیار بحرانی است. خانوادهی این دو برادر در حدود سی سال پیش در جریان جنگ ایران و عراق از مناطق جنوبیتر به این محله مهاجرت کردهاند و در طول این سالها همهی اعضای خانواده یا فوت شدهاند و یا پیگیر زندگی خود هستند. تنها بهزیستی مقرری ماهیانهای برای آن ها در نظر گرفته است. دو برادر تنها و معلولی که در تامین مایحتاج روزانه و پخت و پز برای خود نیز ناتوانند.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
وضعیت ظاهری محله نسبتا خوب و دارای خیابان کشی منظم و زه کشی آب سطحی بود. برخی از خیابانها آسفالت و بیشتر آنها راه خاکی و شوسه بود ولی به طور کلی وضعیت خیابان کشی نا به سامان نبود. با این وجود در محلات پایین دست زه کشی آب سطحی وجود نداشت.
بافت کلی خانههای سرطاف بافت ساختمانی و دارای سیستم فاضلاب و حمام و آب و گاز بود. به گفته یکی از اهالی تعدادی از خانهها فاقد مجوز ساخت و ساز بودند. ولی تعدادشان زیاد نبود چون اکثرا علمک گاز و لولهکشی و کنتر برق داشتند.
تقریبا تمامی محله از قومیت کرد بودند. در محله یک مسجد، مدرسه ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان پسرانه و دخترانه و یک مرکز آموش فنی و حرفه ای و آموزشگاه خیاطی مشاهده شد که با توجه به وسعت نسبتا محدود محله این اماکن فاصله چندانی از دورترین خانه ها هم نداشتند و از همه طرف امکان دسترسی آسان به آن ها وجود داشت. کتابخانه و مکان فرهنگی دیگری مشاهده نشد.
یک خانه بهداشت و یک داروخانه برای کل محله وجود دارد. در محله چند بقالی، یک میوه فروشی، یک نانوایی، چند مرغ فروشی، یک پلاسکو، چند مشاور املاک، چند آرایشگاه زنانه و یک پیراشگاه مردانه وجود داشت. پارک و فضای سبز در محله وجود نداشت. از نظر اماکن ورزشی یک باشگاه ورزشی کوچک مربوط به ورزش های رزمی مشاهده شد که با توجه به موقعیت آن در مرکزیت محله و وسعت محدود محله دسترسی به آن آسان بود. باشگاه ورزشی زنانه مشاهده نشد. از نظر حضور سازمان های مردم نهاد هیچگونه سازمانی در محله وجود نداشت.
وسایل حمل و نقل موجود در منطقه تنها شامل خودرو های شخصی میشد. از نظر پوشش نیروی انتظامی یک پاسگاه در بالادست محله وجود داشت. از نظر وضعیت اعتیاد در محله معتاد متهاجر وجود نداشت ولی در مراحل شناسایی خانهها چند مورد اعتیاد به مخدر های سنتی دیده شد.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
پسر بچهای در رو باز کرد، ازش خواستم مادرش رو صدا بزنه.
یادم اومد تو شناسایی طرح مادرانه باهاش صحبت کرده بودم، اون روزا حامله بود. یک دختر و یک پسر داشت. وقتی وارد خونه شدیم از لباسهای کوچک روی طناب فهمیدم که زایمان کرده، از سختی زایمانش تعریف میکرد. ولی خدا رو شکر که بچه سالم و سرحال بود. مستاجر بودند، زیر پلهای که فقط حکم سرپناه رو داشت و وسایل مختصری داشتند. گفت نگرانم که باز هم ناخواسته حامله بشم ، شوهرم کار ثابتی نداره و با سرمایه مردم کنار خیابون میوه میفروشه.
نگران از دست دادن سرپناهش بود.
گزارش شناسایی محله سرطاف – ایلام:
به خونهش نزدیک شدیم، نشسته بود جلوی در دیدم که بسته سیگار رو از جیبش درمیاره، نزدیکتر که شدیم ما رو دید بسته رو قایم کرد، بلند شد و تازه متوجه قد بلند و چهره غمگینش شدم. با دعوتش رفتیم داخل خونهش، زیر زمینی که بوی نم و گرما و تاریک بودنش اون رو غیرقابلتحملتر میکرد.
فرشهایی که بخاطر بارون همه یه گوشه جمع شده بودن و یه یخچال و تلویزیون کوچک، چند تا ظرف و یه قابلمه تنها وسایلی بودن که به چشمم اومد.
مریض بود، درد کلیه و چشماش مجالی برای کار کردن بهش نمیداد.
از بچههاش گفت که به هوای کار کردن به تهران رفتن و سراغی از مادرشون نمیگیرن، از بیپولی که مجبورش کرده بود تو زیرزمین کهنهای زندگی کنه که هر جای دیوارش پر از شکاف و ترکخوردگی بود. از حقوقی که از کمیته امداد میگرفت و حتی نمیتونست هزینه یک بار رفتن به پزشک باشه…
گزارش شناسایی محله هفت چشمه – ایلام:
محله ی هفت چشمه را می توان جزء اولین مناطق شهری شهر ایلام به حساب آورد که در امتداد جاده ی خروجی ایلام به سمت شهرستان ایوان شکل گرفته است. بافت شهری این منطقه که در فاصله تقریبی ۱۵-۲۰ دقیقه ای از مرکز شهر ایلام واقع شده، هرچند به شکل نامتناسب اما به مرور در حال رشد کردن بوده و تقریباً به شهر ایلام متصل شده است.
با وجود نوسازی بسیاری از منازل، بافت منطقه از نظر اتصالات شهری بسیار نامتناسب و گیج کننده است. کوچه های خاکی که در بسیاری از مناطق جدول کشی نشده و تجمع فاضلاب در بسیاری از مسیر ها شکل و شمایل ناموزون و نامطبوع را در خاطر عابران بر جای می گذارد.
یک کانال بزرگ گذر فاضلاب بدون هیچ گونه حفاظی در این منطقه بنا شده و عبور و مرور از روی آن از طریق پل های سیمانی باریکی صورت می گیرد که هیچ گونه اطمینانی بر مستحکم بودن آن ها نیست. فاضلاب بسیاری از منازل به صورت جوی های کوچکی که از میان کوچه ها می گذرند به این کانال بزرگ سرازیر می شود که بدون شک شیوع بیماری های واگیردار را در پی دارد.
از دیگر معضلات این منطقه می توان به خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی اشاره کرد.
دامپروری سنتی همچنان رایج است و در بسیاری از منازل احشام در حیاط خانه ها نگه داری و تغذیه می شوند. فضولات این دام ها در اطراف منطقه جمع آوری می شوند و ممکن است مدت ها در همین مناطق باقی بمانند.
در این محله یک مسجد، مدرسه در پایه های مختلف، دهیاری و چندین نانوایی وجود دارد. خط دهی موبایل کامل و دسترسی به آب لوله کشی، گاز و برق بدون مشکل است. یک کلانتری در این محله وجود داشته که در جریان یک حادثه تخریب شده و پس از آن تعمیر و بازگشایی نشده است.
اکثر ساکنین این محله کارمند هستند.
گزارش شناسایی محله بان برز – ایلام:
بافت قدیمی محله، یعنی قسمتهایی که به بافت اصلی شهر ایلام نزدیکتراند و با بلوار امام خمینی فاصلهی کمتری دارند دارای شرایط نسبتاً خوبی هستند؛ به طور کلی کوچهها و خیابانها آسفالت شده و جدول کشی به شکل مناسبی طراحی و اجرا شده است.
انشعابات گاز و برق موجود است و خط دهی موبایل وضعیت مناسبی دارد، هرچند تعدادی از اهالی محله این حقیقت را بیان کردهاند که برخی خانهها به صورت غیرمجاز انشعابات گاز را از خانهی همسایه و انشعابات برق را به صورت غیرمجاز از تیرهای چراغ برق گرفتهاند.
اما وضعیت آنجایی بحرانی میشود که به حاشیههای این محله نزدیک میشویم؛ خانههای تازه ساز که انتظار میرود شرایط بهتری داشته باشند وضعیت بسیار وخیمی دارند. کوچههای خاکی با شیبی بسیار زیاد که فاضلاب منازل در میان آنها جاری است نه تنها عبور و مرور وسایل نقلیه بلکه گذر پیاده از این مسیرها نیز بسیار دشوار است.
کانال بزرگ عبور فاضلاب که از کنار این مناطق می گذرد هیچ حفاظی ندارد، در چنین شرایطی احتمال سقوط کودکان و شیوع بیماریهای واگیردار پیشامدی بسیار محتمل به نظر میرسد.
این محله دارای مسجد، مدرسه در پایههای مختلف، چندین نانوایی و سوپر مارکت است. یک ادارهی پلیس در این محله قرار دارد که به نسبت توانسته جوی آرام بر منطقه حاکم کند، البته در قسمتهای حاشیهای و بسیاری از منازل معضلدار که مورد شناسایی هم قرار گرفتهاند، دسترسی اتومبیلهای پلیس و اورژانس به دلیل نامناسب بودن شرایط کوچهها تقریباً غیرممکن است.