” توی دنیای امروز اینقدر آدمها گرفتار شدن که دیگه نالیدن و شکوه کردن از زندگی و زمانه شده عادت همه “

شاید مثل اینکه همه یه جورایی گرفتارن و می بینیم که به صورت عملی هر روز داره خودشو نشون می ده.

راستش اینقدر خودم فکر مشغولی دارم که دیگه حوصله شنیدن شکوه و شکایت اطرافیانمو ندارم. هر وقت هم هر کسی که حرف میزنه؛ اینقدر ذهنم درگیره که یک کلمه از حرفاشو نمی شنوم.

اما امروز قضیه فرق می کرد !! اولین بار بود که می خواستم یه جور متفاوت و برا یه هدف متفاوت به جامعه ای که داخلش زندگی می کنم نگاه کنم. از یک دعوت ساده برای شناسایی شروع شد و شاید یک حس ماجراجویی؛ اما هیچ وقت فکر نمی کردم که بخوام پای صحبت و درد مردم بشینم. دردی که جنسش با تمام شکایت های دور و برم فرق می کرد؛

مردمی که به هر طریقی می خواستن گرفتاریشونو نشون بدن تا شاید دستشونو یکی بگیره.

کودکانی که به جای تاب و سرسره در پارک با سنگ و خاک کوچه همبازی بودن و شاید حالا حالاها زمان نیاز داشته باشن تا با iPod  و تبلت که وسیله بازی ساده خیلی از بچه های امروزی شده، آشنا بشن.

زنانی که ترس از نان فردا در چشماشون موج میزد، اما تلویزیون LCD جزء جدانشدنی زندگیشون بود.

فقر فرهنگی، فقر مالی هر دو دست در دست هم محله های خاکی رباط کریم را ساخته بودن. به گفته اعضای گروه اینجا جای مورد نظر نبود چرا که این افراد از حداقل امکانات برخوردار بودن و نون شبشون رو داشتند !؟!؟

حالا دارم با خودم فکر می کنم یعنی افراد مورد نظر تو چه شرایطی و با چه فقری دارن سر می کنن؟ اصلاً نمی تونم حتی تو ذهنم تصورش رو کنم، فقط مصمم تر شدم تا بیشتر بدونم، بشنوم و ببینم، هر چند میتونم از همین حالا تلخیشو تصور کنم.

نوشته یکی از اعضای تیم شناسایی کوچه گردان عاشق – منطقه رباط کریم – 1394

نظر دهید

Please enter your comment!
Please enter your name here