به کجا سفر برم؟
صلاه ظهر بندر و کوچه های تنگ و غربت زده محلهی شهناز سمت نگاهمان را به حیاط فراموش خانه ای میبرد که از در...
عرب آباد یا خراب آباد
داستان زندگیشان شاید خیلی با هم فرق نداشته باشد. یک روز که کارد به استخوان خانواده رسیده، بار سفر بستهاند؛ شبانه از آن مرز...
این ها فقط از اسب افتاده اند و نه از اصل...
امروز اولین بارم بود که با بچه های گروه برای شناسایی خانواده های نیازمند می رفتیم. اگه بخوام رو راست باشم کمی استرس هم...
همت آباد
همت آباد... یا تصویری از بی همتی ما!
جایی در حوالی همین شهر.
حرف ها دارد
هر کدام از این خانه ها قصه ها یی پر از...
کاش می شد کودکی کنی
از در خونه اومدیم بیرون که بریم خونهی بعدی برای شناسایی، تو راه با بچهها بازی میکردیم و خیلیهاشون میگفتن عمو بیاین خونه ما...عمو...
مدرسه مهربانی
وقتی هنوز پشت در ایستادی، به نظر چیزی بیشتر از یک خرابه نیست...
اما وقتی رفتی داخل و از یک بچه ۵ ساله مهربانی یاد...
از خوشی هامون بپرس
همین عصر بود، سرمو بالا کردمو پلههای بیشماری رو دیدم، راه افتادم، نفسهام و پلهها با هم انگار پیوند عمیقی داشتند، تند و زیاد،...
بیا هرطور شده سهم خیابان های این شهر نباشیم
زیبای ناز، رمضان است.بیا تا میتوانیم روزههای تکلیفمان را بیسحری بگیریم و دم افطار هم گوشهایمان را محکم بگیریم تا صدای اذان، رزقک افطرنایمان...
روایت سوم شخص حاضر
بعد از دست دادن با پسرک، حواسم بود دست به هیچ جا نزنم تا وقتی که بیایم بیرون و دستهایم را بشویم. پسرک هفت...