بنیتا، دخترِ بیهمتا
شانزدهمین نوشته از سلسله یادداشتهای هفتگی شارمین میمندینژاد، مؤسس جمعیت امام علی، در روزنامه شرق
در نبودِ دهشتبار بنیتایمان، میتوان در این روزها حس کرد دلمُردگی مردمی را که زیرِ چرایی و چگونگی رفتن این نوزاد معصوم، کمر اندیشهشان علامت سؤال شده و وجدانِ بودنشان نشانهای از تعجب. غریب میآید وقتی که این مرداد را ورق میزنم و به هفتم مردادماه سال ١٣٧٦ میروم، روز دستگیری «غلامرضا خوشرو»؛ روزی که دوربینی برداشتم تا فیلم مستندی از این سوژه به زعم خودم بِکر بسازم. مستندی درباره مردی که ٩ زن و دو کودک را به زنجیر قتلهایی فجیع آویخته بود و بهعنوان راننده مرگ، در مسیر رفتن زنان قرار میگرفت و آنان را به جای رساندن به مقصد، به مقصود رنج بیپایانش، به مسلخِ تجاوز و تکهتکهکردن و در نهایت، سوختن میبُرد و زنان کباب شده با بنزین را بر سر گذر، رونمایِ اجتماع میکرد تا خشم فروخورده خود را به نمایش گذارد.
نخستین چیزی که از غلامرضا در کادر دوربین نشاندم، پیکانی بود که در آن، زنان را به دام میانداخت. اتومبیلی که نه دستگیره بر در داشت و نه اهرمِ بالابرِ پنجره. وقتی به داخلش میرفتی، دیگر نمیتوانستی بیرون بیایی. آن اتومبیل مسروقه که حال ضمیمه پرونده در آگاهی خاک میخورد، هیچ چیز دیدنی نداشت. همه علائم قتل، با وسواسِ تمام، هر شب پاک میشد. به نظرم چیزی نداشت که خیال من، مسافر و سوار بر آن شود که ناگهان در تلألو نور، روی یکی از شیشهها، اثر دستی کودکانه دیدم. با کمک این تلالو، در ردِ مسیر نور، نگاهم را به بالا و پایین گرداندم حال میتوانستم چندین جای دست را بر شیشهها ببینم. عذاب الیم بود که از امتدادِ رد دستان بر شیشه، در تصورم کودک و مادری اسیر مرکب مرگ، به کمال رسید و در مقابلم قد کشیدند. غلامرضا در اعترافاتش میگفت کودک را وادار کرده به صحنه تجاوز به مادرش نگاه کند و بعد از چهل ضربه چاقو و قتل مادر، به سراغ کودک رفته و او را نیز با طنابی خفه کرده است. تقلا و تلاش کودک برای فرار از این تدریس خونبارِ شیطانی که در آن مَرکبِ بسته، مدرسه اش گشته ، بر تخته شیشهها به ردِ دستان عرقکرده، الفبا شده بود.
حال میخواستم در آن ماشین به دقت خونشُسته، به دنبال علت این جنون بگردم، آن هم زمانی که دادگاه و رسانهها فریاد میزدند که غلامرضا پدیده نادری است در مدینه آرماني ما. وقتی به محله کودکی غلامرضا رفتم، متوجه شدم به دلیل تجاوزهای مکرر، کودکمُردهای بیمادر بود که حال مادری را پیش کودکش به انتقام تلخ روزگار میکُشت. فیلمسازی را رها کردم و در هر محله درد، خانهای برای حمایت از کودکانی که در کودکی مورد ستم قرار میگیرند به راه انداختم تا به جای تدریس تجاوز، عشق مادری و کودکی را برگردانم.
اکنون پس از ٢٠ سال عذاب الیم برای برقراری این خانه ها ، باز هم مجرمی آزاد و منگِ شیشه، ماشینی را دزدیده و همراهِ نوزادی به هبوط بیابانی رها کرده! پس تو ای دزد بیرون از زندان شیشه را بالا بکش، کودکمُردگیات را به رخ جامعه، تا مبادا طفلی از هُرمِ این حبس بیرون بیاید تا در بیعدالتی و بقایی این اختلاسهای کهکشانی که صفرهایش بیارزش شده است، چرخه معیوبِ کودکمُردگی را در جامعه به تکرار آید. نَه مادرم! این حق تو نیست که در جوش دلت بعد از ویار سخت ٩ماهه، فرزند تشنه لب شیرافشانت، ضجه کشد و در ظهر گرم این مُرداد، طاقت موت را لَهلَه زند و به ضربِ تکوتوک افتاده ضربانِ قلبش، فرشته مرگ را شرمنده کند. پس بدان ای مادر! خوانده است بنیتا این آیه را به نام خدای بیهمتا! در این مضیقه و تنگنا! و دلیل شده است در این مرکب فانی بر گذرِ رفتنها، برای رستاخیز و دوزخِ جاودانه آنها که کودکیاش را دزدیدند در این دنیا.
وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکانًا ضَیقًا مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِک ثُبُورًا (سوره فرقان، آیه ١٣)
سلسله یادداشتهای هفتگی شارمین میمندی نژاد، مؤسس جمعیت امام علی در روزنامه شرق
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!