از تخریب ساختار تا مهندسی بیاعتمادی
بخش سوم؛
در دو بخش پیشین، از یک سو به منطق و متدولوژی حذف حافظهی مدنی در نظامهای توتالیتر پرداخته شد و از سوی دیگر، نمونهی عینی این روند در نابودی آرشیو و مستندات جمعیت امام علی تشریح گردید. در این بخش، تمرکز بر «الگوهای رفتاری» و سازوکارهایی است که به تخریب تدریجی این نهاد مردمی انجامید؛ رفتارهایی که درهمتنیدگی سیاستهای امنیتی را بازتاب میدهد، بیآنکه ادعای کشف تمام حقیقت را داشته باشد.
جمعیت امام علی همواره آگاه بوده و هست که تنوع دیدگاه، اختلاف نظر و حتی تضاد آرا، جزء جداییناپذیر هر کنش جمعی زنده است و در واقع، یکی از نیروهای محرکهی رشد، خلاقیت و اصلاح درونی به شمار میآید. آنچه در این نوشتار نقد و توصیف میشود الگوهای رفتاری مخربی است که آگاهانه یا ناآگاهانه، از سطح اختلاف نظر سالم عبور کرده و به مهندسی بیاعتمادی، تضعیف همبستگی، تحریف واقعیت و تخریب ساختار انجامیده است. تمایز میان «اختلاف سازنده» و «رفتارهای برهمزنندهی اعتماد و انسجام» برای جمعیت امری بنیادی است؛ از همین رو، تأکید این مقاله بر نقد نوع دوم است، بیآنکه حق طبیعی تنوع دیدگاه و نقد درونی زیر سؤال برود.
محدودیتهای قضاوت و وفاداری به حقیقت
پیش از هر چیز باید تأکید شود که جمعیت امام علی در شرایطی هدف فشار و سرکوب قرار گرفت که امکان شکلگیری سازوکارهای عادلانهی حقیقتیابی عملاً وجود نداشت. از این رو، آنچه در پی میآید «توصیف روندها و الگوهای رفتاری» است؛ تلاشی برای ثبت تجربهی تاریخی یک نهاد مدنی، با پایبندی به اصول اخلاقی، حقوق بشری و انصاف. این روایت، آگاهانه از برچسبزنی شخصی و قضاوت زودهنگام پرهیز میکند و تنها تا آنجا پیش میرود که شواهد، تجربهی جمعی و قرائن رفتاری اجازه میدهد.
زمینهی کلی: امنیتیسازی و فرسایش امید
در ایران امروز، امنیتیسازی لایههای مختلف زندگی اجتماعی، بر بستری از فروپاشی اقتصادی، گسترش فساد ساختاری و تعمیق فقر سوار شده است. سفرهها تهیتر شده، دسترسی به هوای پاک، آب و حداقلهای زیست انسانی به امری دور از دسترس بدل گشته و زیست روزمره برای میلیونها نفر به مبارزهای فرساینده برای بقا تقلیل یافته است. در چنین اتمسفری، هر نهاد مدنی که بخواهد بر زخم جامعه مرهم بگذارد و در عین حال، ساختارهای ناعادلانه را به نقد بکشد، به چشم بخشی از حاکمیت، نه «سرمایهی اجتماعی»، بلکه «تهدید» دیده میشود. اینجاست که بخشی از ساختارهای امنیتی – آمیختهای از بیتدبیری، سوءظن مزمن و گاه خیانت به منافع عمومی – به جای شناسایی و مهار ریشههای واقعی بحران، به سمت تضعیف و تخریب همان نهادها میروند.
این بازخوانی، ادای دینی است به تاریخ این سرزمین و به هزاران کودک، خانوادهی تحت حمایت و داوطلبانی که زیست خود را با مسئولیت اجتماعی گره زدند و بهای سنگین آن را پرداختند. روایت این تخریب، تلاشی است برای کنار زدن پرده از عواقب تاریکتر و خشنتر که در پی این تخریب حاصل شده است.
تمرکز بر رفتارها، نه اشخاص
در ادامه، به جای نام بردن از افراد، از «الگوهای رفتاری» سخن گفته میشود؛ رفتارهایی که در بستر یک پروژهی امنیتی و در همتنیده با خطاها، سادهلوحیها، ترسها و گاه فریبخوردگیها، به تضعیف و تخریب ساختارهای جمعیت امام علی(ع) انجامید. این تفکیک میان «نقد رفتار» و «محکومیت شخصیت» از آن روست که:
بسیاری از کنشگران ممکن است تحت فشار، تهدید، فریب یا اطلاعات ناقص عمل کرده باشند، دسترسی به روندهای عادلانهی دادرسی و حقیقتیابی فراهم نبوده است و مسئولیتپذیری مدنی، با انتقامجویی و برچسبگذاری ناسنجیده تفاوت دارد.
۱. مهندسی بیاعتمادی و شکاف درونی
یکی از مهمترین الگوهای مشاهدهشده که مثالهای آن در شوروی زیر یوغ استالین و آلمان نازی هم فراوان است؛ تلاش برای فرسایش «سرمایهی اجتماعی درونی» جمعیت بود؛ بهویژه از طریق:
- ایجاد دوگانهها و شکلدادن به دستهها و شبکههای غیررسمی در میان داوطلبان، در برخی مواقع تمرکز جمع را از اهداف و مأموریتهای اصلی جمعیت جدا کرد و آن را به سمت حاشیهها، سوءظنها و منازعات فرساینده سوق داد.
- دامنزدن مستمر به اختلافات و بحرانهای تکرارشونده، در طول یکربع قرن به فرسایش جدی انجامید؛ تا جاییکه ساختار چندین دفتر در شهرهای مختلف تخریب شد و اعضای دلسوز ناچار شدند بارها از نو تیمسازی کنند، دفاتر را بازسازی کنند و انرژی و توان خود را به جای توسعهی اهداف، صرف ترمیم و احیای درونی کنند.
۲. تضعیف امید و بیاثر نشاندادن کنش مدنی
الگوی رفتاری مهم دیگر، تزریق تدریجی احساس بیثمری و بیاثر بودن فعالیتها بود:
- برجسته کردن دائمی ناکامیها و نادیده گرفتن موفقیتها و تغییرات کوچک اما معنادار در زندگی کودکان و خانوادهها.تأکید اغراقآمیز بر فرسودگی عاطفی و رنج تماس با آسیبهای اجتماعی و برجستهکردن مداوم سویههای ناامیدکننده، بهتدریج فضایی ساخت که در آن، حتی عمیقترین دلسوزیها نیز در نگاه بخشی از داوطلبان نه به نیرویی برای تغییر، بلکه به احساسی از ناتوانی و بنبست تعبیر میشد؛ نگاهی که با واقعیت تلاشهای جمعیت برای ایجاد و توسعهی سازوکارهای مراقبت روانی و حمایت جمعی همخوان نبود، اما بر برداشت و تجربهی روانی برخی اثر گذاشت.
- القای این تصور که ساختارهای قدرت آنقدر مطلق و نفوذناپذیر هستند که هر کنش مدنی محکوم به شکست است و تلاش، فقط رنجی بیحاصل بر جان داوطلبان میافزاید. این رویکرد، بهتدریج بسیاری از داوطلبان را از درون تهی کرد؛ گویی که کنش مدنی، بهجای منبع معنا و کرامت، به منبع فرسودگی و خودزنی بدل شده است.
۳. حاشیهسازی، شایعهپردازی و استحالهی تدریجی ساختار
در کنار فرسایش امید، جریانهایی بهدنبال استحالهی تدریجی ساختار جمعیت نیز به چشم میآمد:
- شایعهسازی، برچسبزنی و تخریب اعتبار اجتماعی و اخلاقی برخی از اعضای مؤثر، بهمنظور حاشیهراندن آنان و تضعیف نقششان در تصمیمسازی و تصمیمگیری.
- القای سوءظن نسبت به هر صدای منتقد درونی، بهگونهای که نقد مسئولانه، معادل دشمنی یا «وابستگی» تلقی شود.
- تلاش برای مصادرهی آرامآرام بدنهی اصلی، از طریق جایگزینی نیروهای پرسشگر با نیروهایی که با جریانات نفوذ همراه بودند.
- هدف این الگوها، نه تخریب ناگهانی، که «تغییر آرام جهت حرکت» بود؛ بهگونهای که جمعیت از یک نهاد مطالبهگر و انسانمحور، به ساختاری کماثر، محافظهکار و قابل کنترل تقلیل یابد.
۴. جمعآوری دادهها و دسترسی به نقاط حساس
الگوی رفتاری دیگر، تمرکز بر گردآوری اطلاعات بود:
- دسترسی به اسناد، پیامها و محتواهای جلسات و انتقال گزینشی بخشی از این دادهها به بیرون از جمعیت.
- ترغیب یا تشویق به رفتارها و ارتباطاتی که «ثبتپذیر و قابل استناد» باشد؛ بهطوریکه در آینده بتوان از آنها در پروندهسازی یا فشار بر افراد یا تشکل استفاده کرد.
- تلاش برای قرار گرفتن در نقشها و موقعیتهای کلیدی ساختاری؛ نقاطی که ترکیب «اطلاعات، تصویر و منابع» را در دست داشتند.
- سخن بر سر«امکان نفوذ و سوءاستفاده» است، نه نسبتدادن سوءنیت قطعی به هر فرد فعال در این حوزهها.
۵. تظاهر به دلسوزی، رفتار دوگانه و بهرهبرداری از صمیمیت
بخش دیگری از این الگوها، در ناحیهی «چهرهسازی» و بهرهبرداری از اعتماد و صمیمیت شکل گرفت:
- ساختن تصویری از خود بهعنوان افراد همیشهحاضر بیقید و شرط همراه، هواخواه پرشور و مدافع سرسخت جمعیت و راهبران آن؛ تا از رهگذر این چهره، به لایههای عمیقتر تصمیمگیری و اطلاعات دسترسی یابند.
- بروز رفتارهای اغراقآمیز در تأیید و حمایت از افراد کلیدی، که در پس آن، دسترسی بیشتر به اطلاعات شخصی، خانوادگی و شبکهای و زمینهسازی برای فشار، پروندهسازی یا آسیبهای روانی و حتی جسمی نسبت به آنان و خانوادههایشان فراهم میشد که الگوی تکرار شونده در حاکمیتهای توتالیتر حربهای متداول است.
- رفتار دوگانه: حمایت و تحسین در جمعهای رسمی و نیمهرسمی، اما تخریب، تهمتزنی و تفرقهافکنی در خفا؛ هم در درون ساختار و هم در بیرون آن.
- در برابر هر تلاش روشنگرانه و صادقانهی جمعیت برای گفتوگو با جامعه و ایستادن بر اصل شفافیت، واکنشهایی با لحن تهدیدآمیز و گاه خشونتورزانه نیز بروز میکرد؛ واکنشهایی که نشان میداد دفاع از حقیقت، تا چه اندازه منافع پنهان و شبکههای ناپیدا را به خطر میاندازد.
۶. کارشکنی، تعویق و عقیمکردن لحظات سرنوشتساز
وجه دیگر این روند، کارشکنی در بزنگاهها بود:
- به تعویق انداختن تصمیمها و مسئولیتهای راهبردی در لحظات حساس، با توسل به بهانهتراشی، طرح شبهات بیپایان یا ایجاد فضای ابهام.
- انکار اهمیت برخی پروژههای آگاهیبخش و مطالبهگرایانه، یا کوچکنمایی نتایج آنها، بهگونهای که نتوانند به شکل کامل و اثربخش به سرانجام برسند.
- این نوع کارشکنی، معمولاً با زبان «احتیاط»، «دلسوزی» یا «نگرانی» بیان میشد، اما حاصل عملی آن، عقیمسازی ظرفیتهای جمعیت در لحظاتی بود که میتوانست نقش تاریخی ایفا کند.
۷. بسط الگوی انهدام از یک نهاد به یک جامعه
روایت این خیانتهای دهشتناک هشداری است دربارهی الگویی که در مقیاس یک جامعه نیز تعمیم یافته است. همانگونه که در جمعیت امام علی(ع)، تخریب اعتماد، فرسایش امید، مهندسی سوءظن و نابودی حافظهی نهادی صورت گرفت ، قصد بر آن بوده به دنبال تخریب یک نهاد مردمی در سطح ملی نیز این الگو بسط داده شود تا به این نتایج بینجامد:
- گسترش بیاعتمادی عمومی تا جایی که هیچ نهاد، گروه یا فردی نتواند بر بستری از اعتماد متقابل، کنش جمعی و مدنی برای تغییر را پیش ببرد.
- تکرار مداوم تجربهی بنبست در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، تا جایی که جامعه، توان و رمق خود را برای تصور بدیلهای عادلانهتر و انسانیتر از دست بدهد.
- مسخ یک ملت بهگونهای که هر بار، بهجای ساختن راههای نو، به «هر ریسمان پوسیدهای» چنگ زند و در دور باطلِ امید کاذب و سرخوردگی عمیق گرفتار بماند.
این تصویر و تجربه نشان میدهد که الگوهای تخریب نهادهای مدنی، بهویژه الگوی استحاله، امنیتیسازی و سرکوب جمعیت امام علی(ع) و توانزدایی از شهروندان تشکلمند، جزئی از چرخههای تکرارشوندهی استبداد در این سرزمین و فراتر از آن در خاورمیانه است؛ چرخههایی که در آن، بهجای تقویت ظرفیتهای جمعی برای تغییر تدریجی و عادلانه، جامعه بهسمت انفعال، ترس و ازخودبیگانگی رانده میشود. در ایران و بسیاری از کشورهای منطقه، هر بار که شبکههای داوطلبی، انجمنهای مدنی و تجربههای موفق خودسازماندهی مردم هدف تخریب و استحاله قرار گرفتهاند، همزمان گفتمانهایی تقویت شدهاند که به مردم القا میکنند مسیر مدنی «بیفایده» است و تنها دو افق پیشرو وجود دارد: یا تسلیم در برابر نظم موجود، یا پناه بردن به منجیهای پوشالی و پروژههای جنگافروز، چه در هیئت قدرتهای داخلی پساتوتالیتر و چه در قالب جریانهای افراطی و مداخلهگر خارجی. تجربهی سالها و بهویژه ماههای اخیر در ایران، با ظهور و بازتولید همین منجیهای کاذب و روایتهای جنگافروز، نمونهی عینی این روند است. این همسویی ساختاری، عملاً به یک نتیجهی واحد ختم میشود: شکستن ستون فقرات جامعه، یعنی همان انسانهای آگاه، متشکل و امیدوار؛ انسانهایی که اگر امکان سازمانیابی و مشارکت پیدا کنند، نه به استبداد داخلی تن میدهند و نه به وعدههای رستگاری مبتنی بر خشونت و نجاتگرایی کاذب.
۸. ادامهی روایت، به احترام حقیقت
بیگمان، مرور این سطرها برای بسیاری از داوطلبان و همراهان جمعیت، یادآور زخمهایی است که هنوز تازه و چرکیناند. بازگشت به این «دیوان تاریک»، هم برای نکارنده آن دردآور است و هم برای چشمانی که این رقص عریان شر را میبینند. اما سکوت، خود شکلی از همراهی ناخواسته با فراموشی و تحریف است.
این سلسله گفتار، به احترام حقیقت و به نام کرامت انسان ادامه خواهد یافت؛ تا نشان دهد در پس نابودی یک نهاد مردمی الگویی گسترده از استبدادزدگی و ناآزادی بر سرنوشت یک سرزمین سایه افکنده است. آنچه در این روایت نقد میشود، «رفتارها و سازوکارها»ست؛ تأکیدی که از سر پایبندی به اصول حقوق بشر و امید به روزی است که امکان برگزاری روندهای مستقل حقیقتیابی فراهم شود؛ روزی که در آن، هرکس بتواند در فضایی امن، سخن بگوید، شنیده شود و در پرتو شواهد و معیارهای منصفانه، مورد داوری قرار گیرد.
ادامه دارد…




دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!