فرضیهسازی درباره مرگ رضا با مانور بر روایتی تحریف شده از نمایش«امیر»
«امیر» اصلا خودکشی نکرد!
محله لبخط داستانهای تلخِ بی شماری دارد که دائما هم تکرار می شود؛ از فقر و گرسنگی شدید گرفته تا وخیمترین آسیبهای ناشی از اعتیاد و کار اجباری کودکان.
در تمام این سالها جمعیت امام علی و خانه ایرانی لبخط در مواجهه با حجم مهیبِ این همه درد، تنها بوده و هر اندازه تلاش کرده، هیچ حرکت مسئولانهای در حوزه رسانههای پرمخاطب برای بیان اصولی و مستمرِ آن چه زیر پوست این منطقه میگذرد شکل نگرفته و به تبعِ آن، مطالبه فراگیری از سوی افکار عمومی برای حل بحرانهای منطقه پدید نیامده و در نتیجه، هیچ ارگانی پا به میدان عمل نگذاشته و مانند همیشه، هر چه بوده – اگر بوده – وعده بوده و بس.
اما از زمان اتفاق غمباری که برای رضای عزیز افتاد، گویا عدهای به صورت شبانهروزی در محل تردد میکنند و در میان کودکان و نوجوانان و خانوادههایشان هروله میزنند تا مگر نکتهای، اعترافی، فیلمی و خلاصه چیز دندانگیری علیه جمعیت امام علی نصیبشان شود و مطابق وظیفهای که معلوم نیست از کجا و چرا به آنها محول شده، زخمی دیگر بر پیکره نهادهای مدنی این کشور وارد آورند.
در سایت شهروند آنلاین و کانال تلگرامی روزنامه شهروند کلیپی منتشر شده که بخشی از آن در کانال عصر ایران نیز بازنشر گردیده؛ در این کلیپ، با عموی رضا مصاحبهای صورت گرفته و ایشان در صحبتهایش اشاره میکند روحیه رضا که از قبل به دلیل فوت مادر، حساس و ضعیف شده بود، با ایفای نقش در تله تئاتر «امیر» دچار تلاطم بیشتری شده و در نهایت منجر به تصمیم به خودکشی از سوی وی شده است.
در خصوص این موضوع، نکات ذیل را به اطلاع میرساند:
یک) عموی رضا میگوید ده روز پیش از فوتش، توسط جمعیت پیشنهاد بازی در یک فیلم به او داده شد.
رضا روز 14 دی از دنیا رفته است. ده روز قبل آن، می شود 5 دی ماه. این در حالی است که فیلمبرداری کار «امیر»، طی یک روز در هفته اول آبان ماه انجام شده است!
بنابراین در روزی که رضا فوت کرد، از ایفای این نقش توسط او، بیش از دو ماه میگذشته است!
واقعیت هم این است که اصلا قرار نبود رضا در این نقش بازی کند و خود او پیشنهاد داد جایگزین شود و در کمتر از یک هفته دیالوگها را حفظ کرد و اصرار داشت کار هر چه زودتر ضبط شود.
اشتیاق بیاندازه رضا به این مسئله برمیگشت که داستان «امیر» برگرفته از زندگی واقعی یکی از دوستان هممحلهایاش بود و بسیار متأثرش ساخته بود. رضا تصمیم داشت با ایفای این نقش، با دوست خود همدردی کند و گوشهای از رنجهای بیپایانِ کودکان حاشیه را ترسیم نماید. همچنین یادآور میشویم که رضا در آستانه بیست سالگی بود و دیگر کودک محسوب نمیشد؛ لذا مانند هر فرد بزرگسالی، مختار به تصمیمگیری درباره فعالیتهای خویش بود.
دو) با تماشای فیلم کامل این اثر، مخاطب درمییابد که اصولا موضوع فیلم افسردگی و خودکشی نیست، بلکه لُبِّ کلام آن، افشایِ کار اجباری و طاقت فرسای پرسکاری توسط کودکانی بیشمار و بهرهکشی صاحبکاران و رها شدن این کودکان به امان خدا و فقدان هرگونه حمایت سیستماتیک از این عزیزان است.
علاوه بر این، نام عملی که کاراکتر امیر در بخشی از این قصه انجام میدهد، خودکشی نیست، بلکه «خط انداختن» است؛ رفتاری که متأسفانه در مناطق حاشیه بسیار رایج است و تعدد خطوط، به نوعی از افتخارات فرد محسوب میشود و از این جهت بیشباهت به پدیده خالکوبی نیست.
تماشای کامل اثر، همچنین روشن میسازد که کاراکتر نمایش، خلافِ آن چه سعی میشود القا گردد، در پایان اصلا نمیمیرد!! «امیر» رو به دوربین، در ادامه تمِ کلی اثر، نسبت به سواستفاده از کودکان برای ساخت کتریهای فلزی در کارگاههای پرسکاری، اعتراض میکند و میگوید:
«… توی این دسته کتری، جون بچههای کوچیکه که به قیمت مفت به حراج گذاشته میشه، اونوقت تو این حراجی همه سرودست میشکونن که برنده باشن. این سری که کتری خریدید، خوب به دستههاش نگاه کنید. اسم من امیره؛ مثل علی، امیرالمومنین نیستم، ولی مثل علی تنهام».
ضمنا ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که «امیر» تنها کار هنری رضا نبوده و دقیقا اجرای قبلی او، به نام «دو متر در دو متر جنگ»، یک اثرِ کمدی جذاب و دلنشین بود.
سه) ما نمیدانیم مقصود از انتشار چنین گزارشی چه بوده، اما میدانیم که چه چیزی را باید تا آخرین نفس بپرسیم و تحت هیچ شرایطی از پرسیدنِ هزاران باره آن کوتاه نیاییم: چرا بسیاری از کودکان این کشور بیآرزو شدهاند؟! و شاخص نابرابری در جامعه ما به چه درجهای رسیده که ترکیبِ محالِ «کودکانِ بیآرزو» را میسر ساخته است؟
این کلیپ و دیگر کلیپها و مابقی حاشیهسازیها و حاشیهبازیهای پیرامون آن میگذرد، اما چه بخواهیم چه نخواهیم طنین صدای رضا در تاریخ معاصر این کشور به یادگار میماند و هیچکس به هیچ طریق و هیچ شعبدهای نمیتواند آن را بپوشاند:
«آرزویی ندارم. چون از صبح تا شب سر کار بودم، اصلا وقت نداشتم بهش فکر کنم!»
رضا آن چه از دستش برمیآمده انجام داده است، در تریبون پربینندهای از درد کودکان بیآرزو حرف زده و در آخرین ایفای نقشش بر صحنه تئاتر، از رنج کودکان استثمارشده این سرزمین سخن گفته است.
حال سوال این است که ما چه خواهیم کرد؟
واقعیات تلخ را فریاد میزنیم و برای ساختن ایرانمان الگوهای مفید و موثر میسازیم، یا مذبوحانه میکوشیم با حاشیههای زرد، واقعیات را بپوشانیم و صدای گویندگان واقعیت را محو کنیم؟
ای کاش نیرو و سرمایههایی که برای پوشاندن بیثمر دردها صرف میشد، برای چارهجویی و درمان هزینه میگردید.
جوابیه منتشر شده در سایت شهروند آنلاین:
با قدرت به راهتون ادامه بدید. هر کسی تو این مملکت یه کار موندگار و زندگی بخش بخواد کنه، باید آمادگی شنیدن همه جور تهمت و دیدن آزار و سختی رو داشته باشه. اگه غیر این بود که جهان سوم نبودیم.