درگذشت طنزنویس بزرگ معاصر

درگذشت طنزنویس، ابوالفضل زرویی نصرآباد، را به همه‌ی اهل هنر به‌خصوص جامعه‌ی طنزنویسان تسلیت می‌گوییم؛ آنان که «مسخرگی پیشه کردند تا داد خود از کهتر و مهتر بستانند.»

یکی از آثار این طنزنویس بزرگ به مناسبت درگذشت او خدمت شما عزیزان تقدیم می‌شود.

پيقولاد!

وارد باغ شديم
و نمی‌دانستيم
كه ز وارونی بخت
باغبان كرده كمين پشت درخت !
من كه آن عهد زبل بودم و شيطون و بلا
از درختی پر بار
رفته بودم بالا
من شدم غرق شناسايی انديشه يک سيب گلاب
« كه فلک دسته گلی داد به آب!»
تو شنيدی كه يكی می‌آيد
تيز در رفتی و با من گفتی:
« های… « ملا »، در رو ! »
بنده فی‌الفور پريدم پايين
تا به خود جنبيدم
باغبان نيز رسيد
حالتم شد نمكين!
چشم شهلای من از ضربت اردنگی آن بی‌انصاف
لوچ شد مثل «اوشين» !
باغبان گوش مرا سخت كشيد
آنچنان سخت كه پنداشتی از بيخ بريد!
من به ضرب كتک افتاده به خاک
تو زدی از سر ديوار به چاک!
*
من از آن روز دگر شكر خدا
شده‌ام ناشنوا (!)
ولی از گردش چرخ و ايام
تو وزيری شده ای صاحب‌نام!
*
زن من می‌گويد:
«اصغری» لخت و پتی‌ست
«مملی» پاره شده شلوارش
سقف هم نمناک است
ما چه سازيم، اگر در برود زهوارش؟
«با خبر باش كه سر می‌شكند ديوارش!»
و من انگار نه انگار كه اصلا سخنی می‌شنوم!
*
مردمان می‌گويند:
« آی… آقای وزير !
وضع ما آشفته‌ست
بخت‌هامان خفته‌ست
توی دنيا، آيا
نيست يك تن كه به فرياد دل ما برسد؟!
های… آقای وزير… ! »
و تو انگار نه انگار كه اصلا سخنی می‌شنوی!
*
بر خلاف كری من كه ز «پيقولاد» است«۱»
گوش ارباب مناصب، كر مادرزاد است
« آنچه البته به جايی نرسد، فرياد است!»

پاورقی:
«۱»- پيقولاد: نوعی از ثقل سامعه كه به واسطه كشيده شدن گوش آدم توسط باغبان به علت بالارفتن از درخت گوجه يا گردو، در خردسالی حاصل می‌شود و با انواع ديگرش فرق دارد

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *