قصه‌ها فراتر از کیسه‌هاست

قصه‌های فقر؛ یادداشت‌ها و دلنوشته‌های اعضای جمعیت امام علی به بهانه برگزاری بیست‌ویکمین کوچه‌گردان عاشق

مددکاران جمعیت‌ امام علی در سراسر کشور از دردهای این سرزمین می‌گویند…

.

قصه‌های فقر

دل‌نوشته ۱

دمپایی‌های کوچک تو پشت در است؛ آن‌ها در سرمای خیابان‌ها تنها همراه تو بوده‌اند؛ و جارویی که مادر سعی کرده گرد از سر و روی خانه‌ی رنج‌زده بزداید.

آری؛ همواره درها و پنجره‌های رنگ‌ و رو باخته سخن از ناگفته‌های اهالی خانه دارند؛ که قصه‌های رنج را به چشم در درون خانه دیده‌اند و از آن‌چه دیده‌اند رنگ بر رخسارِ بیرونشان نمانده و قالب تهی کرده‌اند. قصه‌های فقر بر دیوارها، درها و پنجره‌های بی‌جان هم سخت آمده است.


فقر، مرگ بزرگ‌تر است

یادداشت ۱: «فقر، مرگ بزرگ‌تر است.» (امام علی(ع)، نهج البلاغه حکمت ۱۶۳)

از سه حرف آغاز می‌کنیم: ف ق ر! حروفی که در ترکیبی نازیبا، واژه‌ای می‌سازند به نام فقر.

فقر و تنگ‌دستی که بی‌‌شک در تمامی ادیان، مذاهب، نژادها و ملیت‌ها با عقاید گوناگون نکوهیده‌ شده، از دیرباز تا کنون به چالشی مهم و هم‌چنان حل‌نشده در جهان تبدیل گشته است.

بر هیچ‌کس پوشیده نیست که فقر با گام‌های تضعیف‌کننده‌اش، بنیان خانواده‌ای را از هم می‌پاشاند، کودکی را آزار می‌دهد، نوجوانی را به کار و زباله‌گردی وادار می‌سازد، جوانی را آلوده‌ی اعتیاد می‌کند، آگاهی را تقلیل می‌بخشد، جامعه‌ای را به سمت فروپاشی اخلاقی و شکاف گسترده‌ی طبقاتی پیش می‌راند، فساد و فحشا را در آن گسترش می‌‌دهد و در آخر، مردم را با ناامیدی و هراسِ از آینده مانوس می‌سازد.

امروز بر چهره‌ی ایران، کشوری با سرمایه‌های فراوان و فرهنگی غنی، رنگ تلخ و ناپسند فقر بیش از پیش پاشیده شده‌ است. بحران‌های پیاپی در سال‌های اخیر و شیوع کرونا در ماه‌های جاری به گسترش هر چه بیش‌تر فقر را در محلات حاشیه سراسر کشور تشدید کرده است؛

و تنها اکتفای مسئولان و متولیان امور، سخن راندن از حمایت اقشار ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه می‌باشد.

به راستی سبد ناچیز معیشتی که توسط برخی ارگان‌ها مهیا شده و وام یک میلیونی دولت، گره‌ای از مشکلات عدیده این قشر همیشه خاموش جامعه باز خواهد کرد؟

آیا چشم‌اندازهای مطلوب جامعه با هدف‌گذاری ارتقای سطح کیفی زندگی آحاد مردم در شرایط فعلی و وضعیت نابسامان اقتصادی امکان‌پذیر است؟

سازمان‌های مردم‌نهاد سال‌های بسیاری ا‌ست در مسیر بازگویی معضلات موجود در جامعه کوشیده‌اند تا صدای خفته‌ی مردم حاشیه‌نشین را فریاد زنند و توجه مسئولان و سازمان‌های دولتی را به آسیب‌های ناشی از فقر در این مناطق جلب سازند.

همچنین با تامین کمک‌های مردمی و اهدای اقلام مورد نیاز آنان در طول سال، گوشه‌ای از زخم‌های آنان را مرهم گذارند و شرایط آموزشی، ورزشی، هنری و درمانی را نیز برای آنان میسر کنند.

اما ما بر این باوریم که با تورم لجام‌گسیخته‌ی سال‌های اخیر، تنها کیسه‌های اهدایی دردی از غصه‌های قصه‌های پر درد این مردمان را دوا نخواهد ساخت!

چاره‌اندیشی برون‌رفت از فقر، عزمی راسخ و تفکری بنیادین از طرف مسئولین و با همراهی مردم را می‌طلبد؛ نگاهی ژرف که عوامل به وجودآورنده‌ی تنگ‌دستی را در وهله‌ی نخست ریشه‌کن سازد.

توجه به اشتغال جوانان، ایجاد امکانات برای کارآفرینی در مناطق محروم، توسعه‌ی زیرساخت‌های شهری و روستایی، امکان آموزش، ورزش و درمان در بستری مناسب و یک‌سان برای آحاد مردم و کاهش تورم و رشد اقتصاد از مواردی می‌باشند که نبود آن‌ها سبب می‌‌گردد تا مردمان هیچ افق پر امیدی را برای سرنوشت زندگی خویش متصور نشوند و این همان وضعیت دهشتناکی‌ست که فقر منجر می‌شود.

اگر نگاهی به استان‌های محروم کشور بیندازیم، سیستان و بلوچستانی خواهیم دید که فرزندانش در هوتک‌‌ها به دنبال جرعه‌ای آب می‌گردند، این‌چنین بی‌صدا در این گودال‌های آب جان می‌دهند و مسئولین چون رهگذری بی‌تفاوت از کنار حق طبیعی و مسلم آنان برای زندگی می‌گذرند؛ و یا کمی دورتر رودبار جنوب کرمان و بی‌شمار مناطق به حاشیه‌رانده شده با انبوهی از محرومیت‌هایی که نه دیده شده و نه حتی به کلام آورده‌ شده است.


یادداشت ۲: اعتیاد در جان کودکان

در طول ۲۱ سال فعالیت جمعیت امام علی(ع) در محلات حاشیه همواره مطالبه‌گری برای حل ریشه‌ای معضلات مبنای کار بوده است. اعتیاد کودکان یکی از معضلاتی است که گریبان‌گیر کودکان و حتی جنین‌ها بوده که سعی کردیم علاوه بر مداخله در جهت درمان و پیش‌گیری، این معضل را به صورت مطالبه‌ای عمومی مطرح کنیم. نمی‌توان درد خانه‌های رنج را با دادن تنها مقداری مواد غذایی تسکین داد و نهادهای متولی نسبت به خشکاندن ریشه‌های فقر بی‌اعتنا باشند! آیین کوچه‌گردان عاشق راه ورودی به خانواده برای شناسایی دقیق‌تر چنین معضلاتی است و این آغاز اقدامات جمعیت امام علی(ع) در محلات حاشیه است.

پیگیری ترک اعتیاد یک کودک از منطقه بومهن، توسط عضو جمعیت

مطالبه از رییس‌جمهور در مورد حل معضل اعتیادکودکان در سال ۹۴ (رویا نوزاد قربانی اعتیاد)


فرق علی را چه چیز شکافت؟

در بیان وقایع تاریخی باید به دنبال تحلیل‌هایی بود که بتوان آن رویدادها را به زمان حال پیوند زد و گذشته را چونان آینه‌ی عبرتی برای روزگار حال به کار برد. در مورد وقایع شاخص در تاریخ یک کشور یا تاریخ یک مذهب باید با حساسیتی دوچندان به این نوع تحلیل پرداخت. شهادت علی «ع» یکی از همین وقایع مهم در تاریخ اسلام است.

فرق علی را چه چیزی شکافت؟

سوال این است که فرق علی را چه چیز شکافت؟ شمشیر ابن‌ملجم؟ یا یک جریان فکری که چه بسا در طول تاریخ و تا به امروز، دین را جولان‌گاه جمود فکری و تعصب‌های خشک و بی‌منطق خود قرار داده؟ و این جمود فکری را ابزاری در دست عده‌ای هوشمند دنیاپرست قرار داده تا با استفاده از آن منافع مادی خود را در پشت افراطی‌گری‌هایی به نام دین دنبال کنند؟

شاید بتوان گفت که فرق علی را نه شمشیر ابن‌ملجم، که همان جمود فکری شکافت؛ جمودی که در بسیاری موارد ملعبه‌ی دست سودجویانی می‌شود که دین را پله‌ای برای هواهای نفسانی خود می‌کنند. علی «ع» در مورد خوارج می‌گوید: «شما گروهی هستید سبک‌مغز و کم‌خرد و نادان؛ عیب کار شما همین است. یک روز با شدت از حکمیت طرفداری می‌کنید و یک روز به شدت آن را کفر و ارتداد می‌دانید.»

خوارج که در داستان حکمیت در جنگ صفین از دایره‌ی یاران علی خارج شدند، مردمی بودند بسیار عابد و شب‌زنده‌دار ولی با سطح فکر و تعقل بسیار پایین! مردمانی که در هر زمانه مانند آنها کم نیستند؛ مردمانی با توان تعقل بسیار پایین که به دلایل خودساخته، ادعایی فراوان دارند. مردمانی که به جای اینکه حق و حقیقت را در روش عملی علی «ع» بجویند، به دنبال حقیقت در لایه‌های خشک ذهن خود هستند و چون در آن خشکی به آبی نمی‌رسند ذهنشان شورش می‌کند.

امروز هم کسانی هستند که طلایه‌داران یک جامعه را به جای آنکه در عملکرد آنها و در رسیدگی آنها به اقشار محروم در بطن جامعه بجویند، درگیر جمود فکری بی‌نهایت ذهن‌های بیمار می‌شوند و بر مسیر همان ذهن‌ها قدم برمی‌دارند؛ بی‌آنکه متوجه باشند تنها وسیله‌ای برای دنیاپرستی و هواپرستی جماعتی شده‌اند که آگاهانه دین را دکان کرده‌اند؛ که از آن دکان، آبی برای یتیمان گرم نمی‌شود و به شعور و معرفت جامعه چیزی افزوده نمی‌گردد؛ که به شدت می‌کاهد. همان‌ها که از هر چیز به ظواهرش دل می‌بندند و اگر یک روز نانی به دست کودک محرومی بدهند، هزار نان دیگر را به هزار راه از دست او خواهند ربود؛ یک روز سیرش کنند و ۳۶۴ روز دیگر سال، گرسنه؛ تا گرسنگان هم‌چنان فرش زیر پای دنیاخواهان باشند.

  • هنجارشکنی‌های ساختاری مولا علی (ع) در جامعه

دکتر مجتبی لشکربلوکی

زنی مراجعه کرد به معاویه و با او بر سر موضوعی بحث و جدل کرد. معاویه از این گستاخی و جسارت زن در گفتگوی بی‌محابایش ناراحت شد و به او گفت «خدا علی را نیامرزد» که او این رسم را فراگیر کرد. منظور او چه بود؟ رسم هم‌ترازی حاکم و شهروند، پارادایم نقد‌پذیری حاکمان، آیین اعتراض بدون لکنت به حاکم و رسم بدهکاری حاکم و طلبکاری شهروند.

این روایت را که در یک سخنرانی شنیدم و به فکر فرورفتم. آیا علی(ع) فقط همین هنجارشکنی را انجام داد؟ جواب این بود: هنجار شکنی‌های او بیش از اینهاست! به ۷ نمونه اشاره می‌کنم.

  1. به روایت محققان تاریخ، در دوران حکومت ایشان زندانی سیاسی گزارش نشده است. آن هم آن زمانی که امیر، مالک جان و مال و ناموس مردم بود و زندانی سیاسی امری رایج.
  2. امروزه می‌شنویم که مدیران ارشد کشورها شامل نخست‌وزیران و روسای جمهور، به خاطر تخلفات مالی در زمان مسئولیت یا بعدش محاکمه می‌شوند و این را نشانه‌ی آزادی و عدالت می‌دانیم. ایشان به دادگاه فراخوانده شد. از طرف یک جایگاه والا؟ نه! به شکایت یک فرد عادی. یک رییس قبیله؟ نه یک شهروند معمولی! یک مسلمان؟ نه یک اقلیت! و جالب اینجاست محکوم شد و جالب‌تر اینکه پذیرفت! اعتراف می‌کنم همین که او توسط یک شهروند معمولی اقلیت غیرمسلمان به دادگاه فراخوانده می‌شود و در دادگاه حاضر می‌شود هنوز برای من قابل هضم نیست. چه برسد به محکوم شدنش!
  3. خود را بدهکار مردم می‌دانست؛ نه طلبکار. حتما شنیده‌اید در خانه زنی که همسرش را در یکی از جنگ‌ها از دست داده بود به صورت ناشناس رفته بود و برایشان نان می‌پخت و با بچه‌ها بازی می‌کرد و آن زن هم پیاپی علی را نفرین می‌کرد؛ و در انتها که متوجه شد که او همان علی است حاکم سرزمین‌های پهناور. علی خاضعانه گفت: «شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم. از درگاه خدا بخواهید که على را ببخشد.»
  4. به گواهی تاریخ، مخالفینش در مسجد علیه او و رو در روی سخن می‌گفتند و چند ساعت بعد برای گرفتن حق خود از بیت‌المال می‌آمدند. هنوز هم باور کردنش سخت است.
  5. زمانی که در جنگ‌های عرب، مثله کردن (بریدن گوش یا بینی و اعضا) امری رایج بود او دستور نظامی شدید می‌داد (و نه اینکه صرفا توصیه‌ی اخلاقی نرم کند) که کشتگان را مثله نکنید، فراریان را تعقیب نکنید و مجروحان را نکشید و …
  6. کافی‌ست امروز در گوگل جستجو کنید تصویر حضرت علی. تصویری که می‌‌آید فردی جدی و مقتدر در کنار شیر و شمشیر (ذوالفقار). این تصویر سال‌هاست در ذهن من و شما نشسته؛ چه بخواهیم چه نخواهیم؛ اما به ما نگفتند که در یکی از جنگ‌ها، ۱۲ هزار نفر از متعصب‌ترین افراد، اعلام جنگ کردند. صبورانه با آن‌ها گفت‌وگو کرد و آن قدر مدارا و نرمش و تعامل کرد که ۱۲ هزار نفر به ۴ هزار نفر رسید، سپس به ۱۵۰۰ نفر. هنر استراتژیست‌های جنگی آن است که در جنگ با کمترین خون‌ریزی فاتح شوند و علی این‌گونه بود. منتهی برای من و شما ذوالفقار علی بیش از گفتگوی علی تبلیغ و ترویج شده. زمانی که او برای گفتگو، تعامل، مکاتبه، محاجه، توافق، مذاکره گذاشت بسیار بسیار بیشتر از جنگ بوده است اما …
  7. او با زندانیان (البته گفتم که زندانی سیاسی نداشتند.) مانند یک انسان برخورد کرد. گفته می‌شود تا قبل از او زندانیان در چاه‌های عمیق و به شیوه‌ای غیرانسانی نگه‌داری می‌شدند. او برای اولین بار برای زندانیان، فضای مناسبی برای طی کردن دوران محکومیت فراهم کرد و برای حقوق زندانیان مانند یک انسان، ارزش قائل شد.
    هنجارشکنی‌های او بسیار بیشتر از این حرف هاست.

تجویز راهبردی:
شاید بد نباشد که امسال فقط برای فرق شکافته‌ی علی گریه نکنیم. برای خود گریه کنیم. اصلا فرق علی شکافت که ترک در دانسته‌های من و تو ایجاد شود. که فرق ذهنیت‌ها، تعصب‌ها و جاهلیت‌های من و تو شکافته شود. عجیب است ما برای کسی گریه می‌کنیم که هیچ شباهتی به او نداریم. بیش از شمشیر علی، به منطق علی (ایجاد توافق از طریق مفاهمه) و بیش از عدالت اقتصادی علی به عدالت سیاسی (برابری حاکم و شهروندان فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب) و بیش از جنگ علی به آشتی او تمرکز کنیم. باشد که به برکت آن حضرت، آمرزیده شویم.

دیدگاه شما: می‌توانید قصه‌ها، دل‌نوشته‌ها و یادداشت‌های خود را از آیین کوچه‌گردان عاشق و مشاهده فقر در گستره جامعه در قسمت دیدگاه منتشر کنید.

کوچه گردان عاشق_فقر و محرومیت از تحصیل

اینجا یک مدرسه است!

فرزندم، شرمسار نگاه تو هستم. آنگاه که با دمپایی‌ پلاستیکی خود در گرمای کویری سیستان و بلوچستان کیلومترها را طی می‌کنی تا به مدرسه‌ی کپری برسی و از تحصیل عقب نمانی.
آری! همان مدرسه‌‌ای که هر لحظه امکان دارد با باد و سیل ‌تخریب شود.
همان که در قیاس با مدارسی که آموزش هوشمند در آن‌ها صورت می‌گیرد، تنها تخته‌ای فرسوده دارد و دیگر هیچ! و ظرفی حصیری‌ بر میز؛ نشانه‌ای از فرهنگ مردم صبور و متواضع این دیار!
نقش و‌ نگار این کلاس، همان نقاشی‌های کودکانه‌ی توست؛ در جوار نقشه‌ای از ایران! نقشه‌ای که باید به هر گوشه‌اش و به فرزندان هر دیارش، یکسان توجه شود؛ ولی…

نمی‌دانم! به راستی از گذر این‌همه محدودیت چگونه می‌توان به تو از عدالت گفت؟
پاسخش را بی‌گمان کسانی می‌دانند که مدت‌هاست چشمان خویش را از دیدن نداشتن‌های تو برداشته‌اند! همانانی که می‌توانند اگر بخواهند!

در شناسایی طرح کوچه گردان عاشق کودکانی که جامانده از آموزش هستند و یا مشکلی در ادامه‌ی تحصیل دارند به کمیته‌ی آموزش جمعیت امام علی معرفی می‌شوند تا در حد توان به مشکلشان رسیدگی شود.

و اکنون این مناطق خاموش، همان بستر درست تزریق کمک‌های ارگان‌های سرمایه‌دار کشور می‌باشند تا شاید کمی در گذر توجه اصولی، طعم آسایش را بچشند.

بی‌شک برای زدودن رنگ تلخ فقر از چهره شهرهای این سرزمین و زندگی‌ای بر پایه عدالت برای تمام مردم، باید طرحی نو در انداخت!

——————————————————-

درآمد و هزینه، ترازوی سنگین یک‌طرفه!

نگاهی می‌اندازیم به زندگی افراد در جامعه‌ای که اقتصاد مقاومتی، شعار چندین ساله‌ی اخیرش شده‌ است؛

اما به واقعیت پیوستن آن در تورم افسار گسیخته‌ای عیان می‌شود که روز به روز سطح اقتصادی و معیشتی خانواده‌ها را در کفه‌ی ترازویی ناعادلانه و یک‌طرفه قرار داده تا آنجا که درآمد یک خانواده از قشر متوسط به پایین، در تامین هزینه‌های روزمره آن هم کفایت ندارد.

از یک‌سو حداقل دستمزد روزانه ۶۰ هزار تومان و حداقل پایه حقوق امسال ۱,۸۳۰,۰۰۰ تومان تعیین شده است؛ و از سوی دیگر، خط فقر زیر ۹ میلیون برای چهارنفر!

این در حالی‌ست که شیوع کرونا سبب شده‌ است وضعیت نابسامان فعلی رو به سرآشیبی رود و بیشتر کارفرمایان و بنگاه‌های اقتصادی خرد و کلان در وضعیت بسیار بحرانی قرار گرفته تا کارمندان نیز در نگرانی و ترسِ از تعدیل نیرو و به تعویق افتادن اندک دستمزدها به سر برند.

سرشماری مبتنی بر حدو‌د ۶۰ میلیون ایرانی واجد شرایط دریافت سبد معیشتی، نشان از آمار نگران‌کننده‌ی اقتصاد ناکارآمدی می‌دهد که زمام‌دارانش هم‌چنان بر وعده‌های کوتاه‌مدت چون وام یک میلیونی و یا وام‌های با بهره و بازپس‌پرداخت دو ساله اصرار می‌ورزند.

در این وانفسا، تصمیم‌های غیراصولی و بدون نگاهی عمیق و همه‌جانبه، عرصه را بر کارگران و افرادی که شغل ثابت یا پایداری ندارند؛ بیش از پیش تنگ کرده است. صنف کارگری که صدای اعتراضشان راه به جایی نمی‌برد و شغل‌های روزمزدی که اوضاعشان کمی بحرانی‌تر است.

دست‌فروشانی که درآمد روزانه‌شان تنها برای تامین نیازهای روزمره است؛ در چنین اقتصاد شکننده‌ای با چالشی جدی برای هزینه‌های جاری زندگی مواجهند.

دست‌فروشانی که درآمد روزانه‌شان تنها برای تامین نیازهای روزمره است؛ در چنین اقتصاد شکننده‌ای با چالشی جدی برای هزینه‌های جاری زندگی مواجهند.

کمی آن سوتر در نزدیکی مرزهای کشور، شغلی دیگر به نام کولبری را می‌توان اشاره کرد که به دلیل درآمد سرانه‌ی بسیار کم استان‌های آن منطقه و نبود امکان کار و صنعت، مردمانش از سن کودکی به اجبار سنگینی بارهای قاچاق را به دوش انداخته و برای دستمزدی اندک، جان خویش را به مخاطره می‌اندازند؛

تا شاید از چاله‌های مخارج خویش چون دست‌اندازهای مسیرهای صعب‌العبور به سلامت بگذرند.

و ما مواجهیم با عدم توجه به منافع قشر آسیب‌پذیر و همچنین نبود برنامه‌ریزی اصولی و اصلاحات بنیادین در سیستم اقتصادی کشور که بخش وسیعی از نامتوازنی این ترازوی ناعادلانه را در جامعه رقم زده است.

ترازویی که سنگینی‌اش، قامت مردمان این سرزمین را زیر بار سنگین فشار اقتصادی خم کرده و توان ایستادگی و مقاومت را از آنان می‌گیرد.

مردمانی که اگر سکوت نجیبانه‌شان در حنجره‌ها پنهان شده اما فریادهای العطش در قلب‌هایشان زبانه می‌کشد!

برای التیام زخم‌های مردمان این سرزمین و تبدیل افسوس‌ها و ناامیدی‌ها به امید و شکوفایی صنعت و اقتصاد می‌بایست ترازوی عدالت را مقیاس عمل قرار داد.


این یک داستان واقعی است!

فقر یک انتخاب نیست؛ بلکه حاصل ساختار ناعادلانه‌ای است که خود را در برابر قشر محروم جامعه، مسئول و پاسخ‌گو نمی‌داند.
ما برآنیم تا به روایت قصه‌ها بپردازیم.

.

داستان دوم قصه‌ای است از یکی از دختران بی پناه این سرزمین

.

قصه سوم  روایتی است واقعی از دختری که زیر خاک ظلم و رنج، زنده به گور شد…
به کدامین گناه؟
.

.قصه چهارم این سکوت، علامت رضا نیست!

به روایت قصه‌ای دیگر از شناسایی خانواده‌ای رنج‌دیده در طرح کوچه گردان عاشق، این‌بار در اصفهان پرداختیم.

قصه پنجم چه کسی باور می‌کرد که قصه او به اینجا برسد؟

باشگاه پرشین یکی از اقدامات مستمر جمعیت امام علی است تا ورزش را جایگزین اعتیاد در محلات حاشیه‌ی کشور کند.
.

قصه‌ی ششم از زندگی دخترکی در قم روایت شده که به حرم پناه برد.
کودک همسری؟

چه ترکیب نامانوسی!
مگر می‌شود این دو واژه را در کنار یکدیگر آورد؟
می‌شود در جامعه‌ای زندگی کرد و دم از اخلاق زد که فرزندانش در کودکی همسر می‌شوند و در نوجوانی مطلقه و آواره، در اوج جوانی مادر و در جوانی زندانی به دلیل ضمانت پدر؟
آری، می‌شود که می‌شود!
.

قصه هفتم زنان سرزمینم هاجرند.

آواره‌ی بیابان نداری…

این یک داستان واقعی در همین سرزمین، در شهرستان شهریار است.
.

قصه هشتم

به ام‌البنین، ام‌البنین، ام‌البنین …
این قصه شرح ندارد؛ چرا که آغازش تلخ و پایانش تلخ‌تر است!
ام‌البنین‌ در قربانگاه اعتیاد!

روایتی واقعی از یک مرگ‌نامه در حوالی اهواز!

.

قصه فراتر از کیسه‌هاست_فقر

به ورودی خانه که رسیدیم کیسه را از روی شانه به زمین می‌گذاریم. اوضاع و احوال ورودی خانه، رنگ رخساره است و سر درونی، هویدا.
پرده‌ای مندرس و نخ‌نما نمی‌تواند حجابی برای #فقر خانواده باشد. بچه‌ها را که ببینی، تصمیمش با توست!
یک کیسه از شانه برداشتی، حال یا شانه خالی کن، یا بار مسئولیت به دوش بکش؛ چرا که درد این خانه‌ها با یک کیسه، درمان نمی‌شود.قصه‌ها فراتر از کیسه‌هاست.

در کشورمان توزیع اقلام غذایی توسط نهادهای مختلف رواج یافته؛ اما آنچه باز هم جامانده این است که اهدای یک کیسه نه تیشه بر فقر می‌زند، نه بر اعتیاد کودک، نه تیشه بر هیچ درد دیگری؛ بلکه زمانی محدود، کودکان را سیر می‌کند و این خلاف کلام مولا علی(ع) است که:

«خدا را! خدا را! درباره یتیمان! مبادا گاه سیر و گاه گرسنه باشند.»

جمعیت امام علی در ۲۱ سالی که طرح کوچه گردان عاشق را برگزار کرده، در طول سال نیز برای رفع مشکلات خانواده‌ها و معضلات اجتماعی اقدام می‌کند.

قصه فراتر از کیسه هاست_طرح کوچه گردان عاشق

تصویری از شناسایی کوچه گردان عاشق سال ۹۸، محله‌ی احمدآباد مستوفی

قصه‌ی مرا بشنو؛ قصه‌ای سرشار از فریادها؛ و هستی‌ام را از میان این فریادهای خشم‌آلود در اسارت دیو فقر از باریکه‌نوری که بر کف کهنه این زندان رنج‌آلود تابیده، ببین؛ زندانی که برایم بر آن نام «خانه» نهادند.

ببین و ابرهای تیره‌ای را که بر گستره‌ی وجود ما سایه افکنده کنار بزن؛
که ما سال‌هاست سخت در انتظار خورشید نشسته‌ایم. تو اگر آن خورشیدی، نشانی‌ات را بر یکی دیوار این شهر بنویس. دیوارها اینجا همه یگانه‌اند و نشانی‌ات را به من می‌رسانند؛ دیوارها هم در این شهر بی‌نور ظلمت‌زده که گرد سیاهی بر پیکرشان نشانده، خسته و درمانده در انتظار یکی خورشید تابان‌اند.

.

جمع اضداد_قصه‌ها فراتر از کیسه‌هاست

جمع اضداد

شعاع نور خورشید تا وسط اتاق افتاده و شده بود مهمان هر روزه‌ی زن خانه. گویی فقط آفتاب فراموشش نکرده، و الا بی‌قاعدگی بود که از درب و دیوار خانه فریاد می‌زد که هر تکه‌ای سوا بوده و گرد هم آمدنشان جمع اضداد است.

حالا ما آمده بودیم که به بهانه‌ی یک کیسه و با امکان محدودمان مثل آفتاب، همراه هر روزه باشیم و نیم‌چه حرفی هم اگر از رفع فقر و تبعیض و هزار مرض دیگر زدیم، مردانه پایش بایستیم و حداقل روی وسایل خانه را کم کنیم؛ که هر چه ضد است را به مهر می‌توان جمع کرد تا که غمش خوردنی شود و زندگی، مثل پرتو نور، کف اتاق جریان یابد و تکانی بخورد.

اما خودمانیم
آی زندگی
امان از تو
هر چقدر بگوییم سخت نگیر و آفتاب را به مهر تعبیر کنیم، آخر زمستان که سر و کله‌اش پیدا می‌شود. سوز سرمای زمستان را چه کنیم؟

قصه‌ها فراتر از کیسه‌هاست یک شعار نیست. کیسه‌ها آغازی علیه حاشیه-متن ساختگی و گام اول برای کاهش آسیب‌های اجتماعی است.

——————————————————————————————————————-

قصه ما با دوخانه آغاز میشود

قصه‌ی ما با دو خانه آغاز می‌شود!

خانه‌ای که اکنون خرابه‌ای بیش نیست و در مجاورتش خانه‌ای دیگر، پناه یک مادر و سه فرزند کوچکش است.
شبی پسر کوچک خانه از بلندای دیوار، نگاهی به آن خرابه می‌اندازد و آن‌چه می‌بیند:
زن و مرد و گاهی کودک، با تن عریان و زخم افیون بر جان!

طلب کمک‌ می‌شود از نهادی که امنیت جان و مال مردم را تضمین می‌کند؛ اما دریغ و افسوس که هم‌چون گذشته در این محله، بی‌اعتنایی و بی‌توجهی پلیس، پاسخ نیاز مادر نگران خانه می‌شود و تنها به کندن در خرابه منتهی می‌گردد!

اما هنور که هنوز است، آن خرابه‌ی اکنون بی در، مامن زخم‌خوردگانی‌ست که خودخواسته یا ناخواسته در دام اعتیاد گرفتار شدند.
آن‌جا بساطی پهن می‌کنند و به خواب می‌روند؛ شاید خوابی که در آن رویای سلامتی و آرامش و آسایش ببینند.

و اکنون، خانه‌ای باقی‌ست بی قفلِ در! که حتی صاحب‌خانه تمایلی به تعمیرش ندارد و مستاجر همراه فرزندانش، نگران قدم‌های نازیبای اعتیاد در مجاورت خویش است.

و خرابه‌ای که درد استخوان‌سوز اعتیاد را از دیواره‌هایش فریاد می‌زند.
اما کاش گوش شنوایی بود برای تمام فریادهای در گلو خفته تا بفهمد آنچه مردمی را به این باتلاق بی‌پایان فرو می‌برد؛ ثمره بی‌تفاوتی‌ها نسبت به شرایط حاکم بر جامعه‌ است.

——————————————————————————————————————-

این یک قصه‌ی واقعی از شناسایی کوچه گردان عاشق است!

هفت ساله بود و دچار سوتغذیه.
به همراه مادر معتاد و مادربزرگ معتادش در اتاقی، که پاتوق مصرف‌کنندگان مواد بود، زندگی می‌کرد و مهر و پناه پدری را هم نداشت.
مادر می‌گفت مدرسه نباید برود چون درس خواندن خرج دارد.
هر روز صبح از پنجره، صدای بچه‌ها را می‌شنید که به مدرسه می‌رفتند و ظهرها پشت پنجره و در میان دود اتاق، آن‌قدر منتظر می‌ماند تا تعطیل شوند و با خنده‌ی آن‌ها لبخند بزند.

مادرش زنی بود نحیف که یا خمار بود و یا نشئه. گاه زن آن‌قدر از زندگی با مواد خسته می‌شد که درخواست کمک می‌کرد و در کمپ ترک اعتیاد بستری می‌شد.

بار آخر، وقتی در کمپ بستری شد، پول اجاره‌ی اتاقشان پرداخت نشد و پسرک با مادربزرگ معتاد با کمک شخصی به مغازه‌ای بدون آب و گاز رفتند که پنجره‌ای نداشت. پسرک دیگر نمی‌توانست حتی رفت‌وآمد بچه‌ها را به مدرسه ببیند.
او در آن زمان با مادربزرگش زباله‌گردی می‌کرد.

مادر در کمپ راضی شد فرزندش به بهزیستی سپرده شود تا لااقل جای خواب مناسبی داشته باشد.
روزها گذشت. مادر همچون قبل باز هم از کمپ فرار کرد. تلاش فراوانی برای گرفتن پسرک از بهزیستی و بردن دوباره‌‌اش به آن پاتوق و زباله‌گردی کرد و موفق شد!
مادر می‌گفت: هرچی باشه از بهزیستی بهتره!!

اینجا می‌رسیم به قصه‌ی پسرکان بسیاری در سراسر کشور. قصه‌هایی با بوی ناخوش زباله، که عطر تن کودکان را آغشته ‌کرده است.
کودکانی که حق طبیعی‌شان، تنها بچگی‌ است؛ اما در گذر بی‌تفاوتی‌ها و بی‌توجهی به دلایل وجود معضلاتی چون فقر، اعتیاد و… ساعت‌ها کار اجباری، جایگزین بازی دوران بچگی‌شان شده ‌است.

داستان واقعی_زندگی همراه فقر و اعتیاد

————————————————————————

نگاهی بر گنج‌های کودکان این سرزمین…
گنج فرزندان شما چیست؟

                                             ————————————————————————-

.کیسه را روی دوش می‌گذارم و از راه صعب‌العبور می‌گذرم تا به خانه کاه‌گلی تو برسم.
به این فکر می‌کنم که تو هر روز در سرما و گرما این مسیر سخت را باید پیاده بیایی تا به مدرسه برسی و برگردی.
به کولبرانی فکر می‌کنم که برای روزی کوچک خود باید بارهایی سنگین‌تر را در کوهستان و بوران روی دوش بکشند و حتی آخر سر درآمدشان کفاف ندهد.
پایم که در گل فرو می‌رود، می‌اندیشم به مادری که سال‌هاست با بارشی، تمام وسایل خانه‌اش در گل مدفون می‌گردد و اندوه پدری که دست خالی باید دوباره بسازد.
آری؛ پشت تو سال‌هاست زیر بار این‌همه نادیده گرفته شدن و سختی خم شده…

کولبران و کیسه‌های قصه دار

————————————————————————-

.

از دردهای زندگی‌اش می‌گوید...

از دردهای زندگی‌اش می‌گوید…

با سه فرزند خردسال و شوهر درگیر اعتیادش در اتاقی ۱۸ متری زندگی می‌کند. تنها راه درآمدشان دست‌فروشی بوده که به دلیل شیوع ویروس کرونا این منبع قطع شده‌ است.

خانه‌نشینی باعث افزایش خشونت علیه او و فرزندانش از سمت مرد خانه شده. می‌گوید مشکلی دیگر نیز به مشکلاتشان افزوده شده و آن هم تامین هزینه‌ی اینترنت برای شرکت فرزند محصلش برای حضور در کلاس‌های ‌آنلاین و سامانه‌ی «شاد» است!

این‌ها را یک مادر به داوطلب جمعیت امام علی(ع) گفته است.
چند خانواده‌ی دیگر زیر فشار هم‌زمان فقر، اعتیاد و خشونت خانگی است که با شیوع کرونا شدت آن هم افزایش یافته است؟
آیا سازمان‌های متولی که وظیفه‌ی حمایت از اقشار محروم را دارند، تلاشی در جهت رفع این معضلات ریشه‌ای کرده‌اند؟

——————————————————————–

سقوط ابدی پدر کولبر
(داستانی از شناسایی‌های انجام‌شده در طرح کوچه گردان عاشق )

داستانی از شناسایی‌های انجام‌شده در طرح کوچه گردان عاشق

پدر مظلوم برای مبارزە با دژ وحشتناک فقر و بیکاری منطقه، بار و بنه‌ی خود را برای رفتن به کولبری می‌بندد.
فقر و نداری اجازه هم‌نوایی و ماندن در کنار بالین دختران نونهالش را نمی‌دهد.
وقتی که همه مشغول مهمان‌داری و دید و بازدید یا صفحه‌ی گوشی خود بودند از خانه بیرون می‌آید و قرار است برای آخرین بار از بچه ها و همسرش خداحافظی کند.
پدر با ترس و دلهره عازم کوه می‌شود. در آن طرف مرز، کوله‌بار ناچیز خود را می‌بندد و با جمعی از هم‌نوردانش ره‌سپار دیار خود می‌شود. کوه به کوه و دره به دره را پشت سر می‌گذارد تا اینکه به صخره‌های صعب‌العبوری می‌رسد که باید از لابه‌لای آن‌ها رد می‌شدند!

سرباز مرزبان را گماشته‌اند تا از مرز مراقبت کند؛ ولی شیرزادها تنها راه روزی را همین یافته‌اند. سرباز چه کند؟ شیرزاد چه کند؟
شیرزاد برای زنده ماندن راهی جز فرار ندارد! او با کوله‌بارش که حیثیت و شرافتش را در گرو آن گذاشته بود فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد….
پدر در حین فرار از دست مرزبانان، مغلوب صخره‌های وحشتناک می‌شود و با سقوط ابدی از بالای صخره‌ها جان نازنین و همیشه خسته‌اش را فدای آسایش خانواده‌اش می‌کند!

شیرزاد فداکار برای همیشه از دنیا می‌رود و آنیتا و آنیسا دو یادگار پدر با مادر زجرکشیده تنها می‌مانند.
پدربزرگ بچه‌ها بعد از فوت پسر از سرپرستی بازمانده‌های پسرش سر باز می‌زند و حتی آن‌ها را از خانه‌ی کوچکی که شیرزاد با کولبری و زحمات شبانه‌روزی آن را برای بچه‌هایش فراهم کرده بود بیرون می‌اندازد!

الان مادر خانواده همراه با آنیتا و آنیسای نونهالش کرایه‌نشین است و زندگی آنان به سختی می‌گذرد.
مادر و بچەها با بردن پرونده‌ی خانه‌ی غصب‌شده به دادگاه در انتظار رای دادستان می‌مانند؛ اما شکایت از نامهربانی بزرگی کە بعد از فوت پدر خانواده در حق آنان اعمال شد، در دادگاه هم به نتیجه‌ای نرسید و سختی هم‌چنان همراه هر روز و هر لحظه‌شان است…

—————————————————–

کودک همسری

در روزهای کرونا، کلاس‌ها که تعطیل شد و یک شب به ما خبر ازدواج تو را دادند…

در عکس پسری ۱۴ ساله با لباس دامادی و دختری ۱۳ ساله با لباس سفید بخت نشسته بودند و حالا دیگر واقعا همسر یکدیگر بودند و این بازی نبود…

لباسی سفید، همچون برگه‌های نقاشی‌ات که روی آنها با شوق کودکانه‌ات رنگ می‌زدی؛
سبز، آبی، زرد و در آخر مشکی و تیره…

دخترکِ بازیگوش من؛ آرزو دارم رنگ‌های زندگی را ببینی و تیرگی کودک همسری بر صفحه سفید زندگی‌ات نقش نبندد.
در عکس می‌خندیدی؛ اما جنس خنده‌ات آنی نبود که در کلاس نقاشی و آن هنگام که در حیاط آب‌بازی می‌کردیم داشتی.
می‌دانم! می‌دانم که دیگر آن خنده و شوق کودکانه را بر لبان و چشمانت نخواهم دید…

—————————————————-

گویی از جنگی به جنگ دیگر آمده‌اند…

پدر، پیرمردی است ۶۰ ساله و خیابان‌گرد که مواد مصرف می‌کند.
تنها درآمد اندک خانه از کارهای فصلی مادر، که گاه هست و گاه نیست، می‌باشد.
در اتاقی از خانه، پسر و زنش زندگی می‌کنند و در اتاق دیگر دخترش به همراه شوهر و دو فرزند که به تازگی به ایران مهاجرت کرده‌اند.
و دختر نوجوانی که تنها همدم مادر است.

زندگی در این اتاق‌ها، در بدترین شرایط بهداشتی و بی‌هیچ امکاناتی.
تنها وسیله‌ی آنها یک بخاری ذغالی است که مادر پس از پاک کردن باقالی‌ها به ازای کیلویی دو هزار تومان دستان رنجورش را روی آن گرم می‌کند.
گویی جنگ برای این مهاجران و طردشدگان پایان ندارد. جنگی تا ابد گاه برای خانه، گاه وطن، گاه جان و گاه نان…

————————————————————————————————–

پزشک داوطلب جمعیت امام علی_طرح کوچه گردان عاشق

زخم کدام فرزندش را درمان کند؟

خانواده‌ای پنج‌نفره هستند. پدر ۱۵ سال است که کارگر شهرداری است و هر آن، امکان تعلیقش وجود دارد. گاهی ماه‌ها حقوقی دریافت نکرده. شبانه‌روز کار می‌کند تا سر ماه اندک حقوقی بگیرد. حقوقی که نمی‌داند به کجای زخم زندگی‌اش بزند.
زخم کدامین طفلش را تیمار کند؟
داروی گران کدام را تهیه کند؟
بیماری مفصلی دختر کوچکش؟
بیماری پوستی دختر بزرگش؟
و یا بیماری اعصاب پسرش؟

در شناسایی‌های طرح کوچه گردان عاشق موارد حاد پزشکی به کمیته درمان جمعیت امام علی(ع) ارجاع داده می‌شود تا با کمک پزشکان داوطلب و خیرین گرامی، درمان شوند.

درمان بیماری کودکان یکی از اولیه‌ترین حقوق آن‌هاست؛ ولی در حال حاضر هزینه‌های سرسام‌آور درمانی نه تنها مانع کاستن از رنج بیماری نمی‌شود، که غم «نتوانستن» را نیز بر دل خانواده می‌نشاند. مسئولیت کودکانی که به‌خاطر فقر رنج می‌کشند با کیست؟

دیدگاه شما: می‌توانید قصه‌ها، دل‌نوشته‌ها و یادداشت‌های خود را از آیین کوچه‌گردان عاشق و مشاهده فقر در گستره جامعه در قسمت دیدگاه منتشر کنید.

۴ پاسخ
  1. ناشناس
    ناشناس says:

    سلام
    ضمن قدردانی از گزارش این روایت ها که با زحمت حاصل شده و روشنگر است. اما، آنچه که در میان این گزارش ها در نقد از سازمانها و قوانین گفته شده عمق کافی ندارد. جمعیت امام علی شناخت عمیق تری از ضعف های قانونی و سازمانی مرتبط دارد، چرا در هنگام نقد از آن شناخت استفاده ای نمی شود و به ذکر کلمات و جملاتی کلی بسنده می شود؟
    به نظرم بهتر است یا انتقادات طرح شده در گزارش ها را دقیق تر طرح نمایید، و یا این که اصلاٌ آنها را در این روایت ها نیاورید، قرار نیست که در هر لحظه، مطالعه و شناخت و مطالبه را همزمان (ولو ناقص) انجام داد.

    همچنین خانۀ کاهگلی و یا کپر، نمونه هایی از الگوی زندگی و سنتی و قابل ارتقا هستند و به خودی خود نشانۀ فقر نیستند؛ چه بسا آسایش محیطی در چنان بناهایی از ساختمان های اسکلت بتنی (و ارزان قیمت) بیشتر باشد و آنها اصلاً با نیازهای واقعی مردم هم تطبیق بیشتری داشته باشد. همان طور که فقر را نباید تحمیل کرد نیاز (احتمالاً) غیرواقعی را هم نباید جایگزین نیازهای اساسی تر کرد.

    پاسخ
  2. فاطمه
    فاطمه says:

    درد داره دیدن شرمندگی پسر بچه ۱۲ ساله رو. وقتی وقتی خجالت می‌کشیدبگه پدرم مصرف کننده مواده جیگفت بابام مریضه یه روز میاد خونه دعوا راه میندازه و یه هفته نمیاد‌‌‌‌…
    درد داشت وقتی گفت خواهرمو که تو خیابون میبینم نگام نمیکنه چه برسه سلام….
    اولین خاطره از اولین #کوچه_گردان_عاشق

    پاسخ
  3. یکی از اعضای جمعیت امام علی
    یکی از اعضای جمعیت امام علی says:

    یکی از شناسایی‌های کوچه‌گردان که در خاطرم مانده است رفتن به خانه خانواده‌ای بود که دختر ۹ ساله‌ خانواده مبتلا به سرطان بود و پدر خانواده مصرف‌کننده مواد. مادر خانواده تلاش می‌کرد به هر نحوی شده است خانواده را سرپا نگه دارد.

    پاسخ
  4. امیرعلی
    امیرعلی says:

    خواندن رشته توییت خانم نعمت‌الله‌زاده بسیار خوب هست:

    طرح #کوچه_گردان_عاشق یک حرکت اعتراضی برای نشان دادن عمق فقر و معضلات ناشی از اون (بیکاری،اعتیاد،حاشیه نشینی، ازدواج کودک،کار کودک،فحشا،سوء تغذیه، دستفروشی،فروش اعضای بدن و…)در جامعه است. #جمعیت_امام_علی— asal.nematolahzade (@AsalNematzadeh) May 8, 2020

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *