نوشتهی سولماز، از نوجوانان خانه ایرانی دروازه غار، دربارهی اردوی تفریحی این مرکز جمعیت امام علی
آبش بیاندازه سرد بود. وقتی پاهایمان را درونش گذاشتیم با حس سردی و سرما تنمان میلرزید؛ اما وقتی در کنار یکدیگر به جلو حرکت میکردیم سردی آب به پاهایمان نمیرسید. انگار آب هم با ما شوخی میکرد. گاه سرد میشد و گاه گرم…
آنقدر شوق فراوان و شیطنت در ما نفوذ کرده بود که حتی گهگاه به شوخی در آب میافتادیم و خندههای روحانگیزمان تمام جنگل را فرا میگرفت.
یکی از بچهها برای تفریح به سمت جنگل حرکت میکرد و دیگری برای کم کردن کنجکاویاش به سوی کوه میرفت.
همانطور درمیان شادیهایمان، کوچکترها به کمک معلمها رفته بودند و برای ناهار سفرهای رنگین میچیدند….
همه چیز خوب بود؛ ساعتی شادی، ساعتی خنده؛ و ساعتی کنار گذاشتن فشارهای زندگی…
دیگر برای کسی مهم نبود که ساعت چند است تا به سرکار برود؛ بلکه با تپش قلبهایمان روزمان را رنگین کردیم. حال با آرزوی روزی نو زندگی میکنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!