کار دوست من است
کار دوست من است
با هفت سال فاصلهی سنی
و چندان صمیمی که همان روز اول چیزی در کف دستم نوشت
مادرم میگفت:
تاولها را نباید ترکاند
و او کار بوده است
پدرت را به دوردستها فرستاد
و شبانه، بیشرف سراغ من آمد
کار دوست من است
دستمان در جیب هم هست
من از او پول میخواهم
او از من جان
یک شب آرام در گوشم گفت
من بلدم از استخوانهای تو خانه بسازم
کار دوست من است
پیش از من به رختخوابم خیز برمیدارد
در کمرم میپیچد
چشمانم را میسوزاند
خوابم را میپراند
و پیش از من از خواب برمیخیزد.
کار دوست من است
برای من خانه ساخت
و درونش را پر از گل و ریحان کرد
م-صمدیان
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!