خوانش های مختلف از عدالت اجتماعی و جایگاه آنها در مناطق حاشیه

به مناسبت 20 فوریه (2 اسفند) روز جهانی عدالت اجتماعی

در بحث از “عدالت اجتماعی”، هر چند همواره یکی از آمال و آرزوهای جوامع بشری بوده و از مبانی حقوق اجتماعی و سیاسی بشری محسوب می شده ،همواره مناقشات بسیار بوده است و هر جامعه شناس، فیلسوف و یا هر فرد از جامعه ممکن است نسبت به آن دیدگاه خاص خود را داشته باشد، اما از آنجا که نخستین قدم در راه نیل به هر مطالبه و خواسته تعریف حدود و مرزهای آن است سعی بر ارائه یک تعریف جامع و کامل از مفهوم عدالت اجتماعی همواره در راس دغدغه های جامعه شناسان قرار داشته است،عدالت اجتماعی را میتوان از مناظر گوناگون مورد مداقه قرار داد :

۱. عدالت اجتماعی از دید گفتمان لیبرالیستی: از دید لیبرالیست های کلاسیک و آزادی خواهان معاصر “آزادی” ارزش بنیادین و محور اصلی جامعه ی مطلوب است. لیبرالیست ها به برابری نیز اعتقاد دارند اما بر خلاف سوسیالیست ها که برابری را در توزیع منابع کمیاب و با توجه به “نیاز” افراد در نظر می گیرند،به “ برابری فرصت ها” اعتقاد دارند.در واقع آن ها بر” ارزش نخستین بودن آزادی” به ویژه در حوزه اقتصاد و بازار آزاد اصرار دارند.

۲.عدالت اجتماعی از دید گفتمان سوسیالیستی: سوسیالیست ها به طور معمول عنصر “برابری” و به ویژه مسئله ی “نیاز” را ارزش بنیادین در نظر می گیرند.آنها بر آنانند که الویت های اجتماعی را بر حسب مقوله ی نیاز طبقه بندی کنند و ساختار اجتماعی را به گونه ای بسازند که نیازهای اساسی آحاد جامعه به بهترین نحو تامین شود تا نیاز به صورت یک ارزش نهایی و مبنای اخلاقی برای سیاست و اداره ی جامعه مطرح شود.در واقع در این دیدگاه کارکرد اصلی دولت مقوله ی “رفع نیاز” است و قلمرو و اختیارات دولت نیز با این مقوله پیوند می خورد.ارزش نهایی بودن نیاز به معنای عدم اهمیت و عدم نقش آفرینی مقولات دیگری چون آزادی فردی، سزاواری و استحقاق و ارزش اخلاقی است.

۳.عدالت اجتماعی از دید گفتمان راولزی: این گفتمان که از شاخص ترین نظریه های عدالت اجتماعی در دهه های اخیر است بر “توافق قراردادی” به عنوان پاسخ و اساس تشخیص اصول عدالت اجتماعی تکیه دارد.راولز هیچ تلقی و تصور پیشینی ای از عدالت عرضه نمی کند بلکه محتوای عدالت را به توافق حاصل شده میان افراد در وضع نخستین ) تشخیص دهنده اصول عدالت در وضع نخستین افرادی هستند که اهداف، غایات، تمایلات و جایگاه اجتماعی خود را در نظر نمی گیرند و عاری از کلیه اموری که داوری آن ها را مخدوش می کند فرض
شده اند( موکول می کند.در حقیقت اندیشه ی راولز ارتباط محکمی با سنت “ قرارداد اجتماعی” دارد که توسط متفکرانی چون لاک، روسو و کانت ارائه شده است. نظریه ی زاولز از سه اصل اساسی تشکیل شده است: اصل آزادی برابر، اصل یرابری منصفانه فرصت ها و اصل تفاوت ها.در این گفتمان محوریت با مفهوم “انصاف” است.

۴.عدالت اجتماعی از دید گفتمان جامعه گرایی: برای بسیاری از جامعه گرایان مقوله ی “خیر عمومی” حکم ارزش نهایی و معیار اصلی عدالت اجتماعی را دارد. جامعه گرایان بر خلاف لیبرال ها اصالت را به جامعه می دهند و نه به فرد.این گفتمان مخالف هر نوع فاصله ی طبقاتی است و معتقد است ثروت، قدرت و اقتصاد نباید در دست یک عده متمرکز شود.محور اصلی نظریه عدالت در این دیدگاه “خیرات اجتماعی” است.البته درک و تفسیر از این خیرات بر عهده ی مردم هر جامعه گذاشته شده است که همین امر باعث می شود این نگرش به سوی دیدگاه های تگثرگرا و نسبی سوق پیدا کند.

۵.عدالت اجتماعی از دید گفتمان اسلامی: عدالت اجتماعی به مثابه رعایت تناسبات، استحقاق ها و شایستگی ها، تلقی و برداشت اکثر اندیشمندان مسلمان است. آن ها معتقدند که عدالت اجتماعی به معنی “اعطا کل ذی حق حقه” است ،یعنی هر کس باید متناسب با استعدادها، توانایی ها و شایستگی هایش از فرصت ها و امکانات بهره مند شود.” در این دیدگاه معنی عدالت این نیست که همه ی مردم از هر نظر در یک حد و مرتبه باشند، بلکه مقتضای عدالت این است که تفاوت هایی که خواه ناخواه در اجتماع هست تابع استعدادها و لیاقت ها باشد.از منظر اسلام مهم ترین اصلی که جامعه انسانی را استوار می دارد عدالت است و عدل به معنای قراردادن هر چیز در جایگاه شایسته اش است و معیار این جایگاه را عقل، شرع و عرف تعیین می کند.

حال که مختصری با دیدگاه های مختلف در برخورد با عدالت اجتماعی آشنا شده ایم،خوب است که از خود بپرسیم در جامعه ی امروزی ما و برای نزدیک به بیست میلیون حاشیه نشین با کدام یک از متر و معیارهای ارائه شده عدالت اجتماعی برقرار شده است؟ آیا برای بسیاری از کودکان حاشیه نشین که انتخابی بین تحصیل و امرار معاش ندارند مفهوم آزادی لیبرالیستی برقرار است؟ مگر نه آنکه آزادی زمانی مطرح می شود که انتخابی وجود داشته باشد و فرد بتواند با اختیار خود از بین گزینه های موجود، یکی را برگزیند؟ نقش آزادی در زندگی بسیاری از حاشیه نشینانی که تنها انتخابشان برای سبد غذایی نان خشک است،چیست؟ آیا حاشیه نشینان از مفهوم عدالت اجتماعی از دیدگاه سوسیالیستی منتفع شده اند؟ در این صورت تکلیف ده ها نیازی که از کودکان حاشیه مرتفع نمی شود، چیست؟ نیازهایی اساسی و اولیه چون حق داشتن غذای مکفی و سالم،حق داشتن سرپناهی امن، حق تحصیل و… آیا حاشیه نشینان از حقوق خود محروم شده اند تا خیر اکثریت جامعه تامین شود؟به نظر می رسد در کشوری ۸۰ میلیونی که نزدیک به ۲۰ میلیون از جمعیتش ساکنان جامعه هستند طرح این سوال اساسا بی معناست. آیا همان طور که داعیه اش را داریم پیرو گفتمان اسلامی بوده ایم؟در این صورت چه کسانی و چه دستگاهی استحقاق و استعداد کودکان حاشیه را سنجیده اند؟ آیا میتوان منکر استعداد میلیون ها کودک حاشیه نشین شد؟آیا لیاقت نوزادی که در حاشیه به دنیا می آید اعتیاد است و لیاقت نوزادی دیگر در خانواده ای دیگر رفاه و آغوش گرم خانواده؟ این طور که بنظر میرسد اگر با دیدگاهی منصفانه به بررسی وضعیت حاشیه نشینان در ایران بپردازیم، با هر دیدگاه جامعه شناسانه ای که به عدالت اجتماعی داشته باشیم نمیتوانیم منکر این نکته شویم که سهم حاشیه نشینان از عدالت اجتماعی و بسیار ناچیز است و از این رو شایسته است که اگر خود را انسانهایی عدالت طلب می دانیم که دست بر قضا سهم بیشتری (هر چند نه لزوما کافی) از عدالت اجتماعی نصیبمان شده مطالبه گر برقراری عدالت اجتماعی برای اقشار به حاشیه رانده شده ای که صدایی برای مطالبه ی حقشان ندارند، باشیم.

 

منبع: بررسی گفتمان عدالت اجتماعی و موانع دست یابی به آن از منظر اساتید جامعه شناسی دانشگاه‌های دولتی شهر تهران؛ زینب اختری، ابوالفضل ذوالفقاری

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *