امروز چه چیز را باید به قربانگاه ببریم؟
در میان اسطورههای کهن، همواره برای اینکه یک جمع و اجتماع در امنیت و آرامش، روزگار خود را به سر کند نیاز به قربانی داشته است. بسته به دورههای زمانی مختلف و رشد فرهنگ و تمدن، این قربانی متفاوت بوده. در زمانی این قربانی انسان بوده است و انسانهایی از یک جمع و اجتماع در پیش پای خدایان قربانی میشدند تا در مقابل آن آسایش و امنیت و رفاه برای آن اجتماع توسط خدایان هدیه شود. داستان حضرت ابراهیم و به قربانگاه بردن پسر خویش نیز شاید تنها نمونه ای این موارد باشد که در گذشته، رسمی معمول بوده است. این قربانی بعدها به حیوانات تقلیل داده شد و تا امروز نیز این رسم همچنان پابرجاست.
اما باید دید که آسایش، امنیت و رفاه برای یک جامعه که در پس آن ارزشهای اخلاقی در یک اجتماع نهادینه شود و موجب گردد تا زشتیهای اخلاق از آن اجتماع رخت بربندد نیاز به کدام قربانی بر اساس شرایط زمان و مکان دارد؟ تفاوت جامعهی امروز با جامعهی دیروز را شاید بتوان در تنوع سلایق و عقاید و رسانههای فراگیر دانست. رسانههایی که البته به طور عمده در دست صاحبان قدرت و ثروت است و به راحتی میتوانند ذهن جامعه را به سمت و سویی که خود تعیین میکنند سوق دهند. در این بین ما در جوامع مختلف به خصوص جوامع نه چندان توسعه یافته با موجی از معضلات اجتماعی مواجهیم؛ معضلاتی مانند فقر، کار کودک، ازدواج کودک و … که آسایش و امنیت را از بخش بزرگی از جامعه سلب میکند تا همان صاحبان قدرت و ثروت در پناه عدم آسایش عدهای، برای خود آسایش و امنیت و رفاه فراهم کنند. در اینجا آنچه قربانی میشود طبقهی محروم جامعه است تا ماحصل آن برای ارباب قدرت و ثروت، همان آسایش و امنیت باشد. این قشر از جامعه (قشر دارای رفاه) رسم دیرینهی قربانی را به خوبی اجرا میکند و به آن واقف است. ما با یک برگشت تاریخی به دوران بدون تمدن مواجه هستیم که همچنان انسانها قربانی میشوند تا حاصل آن آسایش و امنیت باشد؛ اما اینجا آسایش و امنیت تنها برای قشری خاص تامین میگردد و دیگران در شرایطی برزخی دست و پا میزنند.
اکنون آنچه ما به آن در دنیای به ظاهر متمدن امروز نیاز داریم این است که این رسم قربانی را به نفع طبقاتی از جامعه که به صورت تاریخی در حال قربانی شدن است تغییر دهیم؛ در اینجا فقر ابزاری برای به قربانگاه رفتن این طبقه از جامعه است و رسانه نیز به شما القا میکند که همه چیز به درستی در حال انجام شدن است و همه چیز در سر جای خود قرار دارد؛ رسانهای که در دست طبقهای است که در حال قربانی کردن طبقهی دیگر است. اگر بخواهیم به نحوی مسالمتآمیز بر این جریان چیره شویم نیاز است تا هم زمان در دو جبهه بجنگیم. جبههی اول، جبههای است که در آن همان طبقهی قربانی قرار گرفته. در آنجا فقر و ناآگاهی به بازتولید یکدیگر بسیار کمک میکنند. در اینجا باید با هر دو مورد، یعنی فقر و ناآگاهی، به صورتی کاملا هوشمند جنگید و ناآگاهی بسیار مهمتر است؛ که اگر ناآگاهی از بین برود درخت آگاهی چنان شکوفا میشود که در سایهی آن هیچ صاحب قدرت و ثروتی نمیتواند برای راحت خود دیگری را قربانی کند.
جبههی دوم جایی است که طبقهای ایستاده که میخواهد بر دوش طبقات پایین و متوسط بایستد و از این راه ثروت بیندوزد. در اینجا با افرادی مواجهیم که هوشمندانه رسم قربانی را میدانند و ابزار ثروت و قدرت را نیز در دست دارند. در اینجا باید به نحوی این ابزار را تضعیف کرد تا ابتکار عمل از دست ایشان خارج گردد. قطعا یکی از ابزار قدرت در اینجا رسانه است. رسانهای که به جامعه بگوید دردهای جامعه آن چیزهای مصنوعی نیست که رسانههای وابسته به اجتماع القا میکنند؛ و درد جامعه، کودکی است که از سر فقر کار میکند و مدرسه نمیرود، مادری است که مجبور است دختر کمسنوسالش را برای رهایی از چنگ پدر معتادش به خانهی شوهر بفرستد و پدری است که چنان در اعتیاد به خود میپیچد که برای لحظهای نشئگی همه چیز خود را به باد میدهد. رسانه به عموم جامعه آگاهی میدهد و رسانههای وابسته را در موضع ضعیفتر قرار میدهد.
شاید بتوان گفت آنچه در جامعهی امروز باید به قربانگاه برود ناآگاهی است تا از پس قربانی شدن آن، آگاهی زاده شود و در پناه آگاهی، جامعه به آسایش و امنیت و رفاه برسد؛ آسایش و رفاهی که با خود جامعهای آراسته به ارزشهای اخلاقی مانند نوعدوستی، راستگویی، مهربانی و بخشش را نوید دهد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!