«داس خشونت بر گلوی جامعه»
به یاد رومینا اشرفی
دختر من اگر بودی…
دختر من اگر بودی، به تو میگفتم که «خانهی پدری» مسلخ نیست!
به تو میگفتم. با تو حرف میزدم؛ به زبان مهر، به زبان محبت.
نوجوانیِ معصومت را در خواب درو نمیکردم!
لبخندت را نمیدزدیدم. ترس به چشمانت نمیدواندم.
دختر من اگر بودی، کنارت میایستادم و راه زندگی را نشانت میدادم.
دختر من اگر بودی، میشدم تکیهگاه امن روزهای بلوغت.
دختر من اگر بودی…
رومینا… الههی از بهشت آمده. نام تو را چه کسی برگزید؟ پدرت؟ پدرت همانکه انتظار دنیا آمدنت را کشید؟ پدرت همان که از کودکی در میان دستهایش بالا و پایین پریدی و غرق در خنده شدی؟ چه نام پر معنایی برای هستی پر از فریادت برگزیدهاند!
رومینا، پاک و پاکیزه شده… صیقل داده شده!
رومینا! تو نیز افسانه خواهی شد؟ بهای چه چیز را با جانت پرداختی؟ عشق و شور نوجوانی؟ سواستفادهی فردی بزرگسال از سادگی و کودکیات؟ تعصب به جنون رسیدهی پدرت؟ اهمال قاضی دادگاه؟ چه کسی داد تو را خواهد ستاند؟
رومینای زیبا… الههی پاکی… سلام بر تو… سلام بر لحظههای مظلومانهی دست و پا زدنهایت برای زیستن… سلام بر روح به پرواز در آمدهات...
اگر بخواهیم از جوانب مختلف پروندهی رومینا اشرفی را بررسی کنیم باید گفت که کودک بر اساس تمام قوانین و کنوانسیونها نیاز به مراقبت و حمایتهای همهجانبه دارد. کودکی که از طرف خانواده مورد حمایت و مراقبت قرار نمیگیرد چه کسی مسئول اوست؟ همانطور که میدانیم نوجوانی یکی از برهههای بسیار حساس زندگی میباشد؛ و در این سن، آموزش مهارتهای زندگی از جمله تصمیمگیری، مدیریت هیجانات و استرس بسیار مهم میباشد.
متاسفانه وزارت آموزشوپرورش و در ذیل آنها مدارس، نقش موثری در آموزش مهارتهای زندگی برای کودکان و نوجوانان ایفا نمیکنند. لزوم وجود واحدهای مددکاری اجتماعی در مدارس بیش از پیش احساس میشود. چه بسا اگر اتفاقی که برای رومینا افتاد، با یک مددکار اجتماعی دلسوز در میان گذاشته میشد، سرنوشت او به تلخی امروز نمیبود.
از طرف دیگر، شواهد موجود در پرونده نشان از اهمال و کوتاهی قاضی پرونده دارد. شاید اگر رومینا برای مدت کوتاهی از سوی دادگاه به بهزیستی ارجاع میشد و چندین جلسه مشاورهی مددکار با خانواده و کودک برگزار میشد میتوانست به راهکاری بینجامد و آتش التهاب خشم پدر خاموش میگشت. چنانچه بر طبق «ماده ۵۰۶ قانون مجازات اسلامی: تسبیب در جنایت آن است که کسی سبب تلف شدن یا مصدومیت دیگری را فراهم کند و خود مستقیما مرتکب جنایت نشود؛ به طوری که در صورت فقدان رفتار او جنایت حاصل نمیشد؛ مانند آنکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب ببیند.»
اگر به این ماجرای دردناک از سویی دیگر بنگریم رومینا همچنان قربانی است؛ چرا که ارتباط مرد بزرگسال سی و چند ساله با دختری ۱۳ ساله خود از مصادیق بارز کودک آزاری است.
همانطور که میبینیم مجموعهای از عوامل و خلاها دست به دست هم دادند و این فاجعهی دهشتناک را رقم زدند. پدری که از دوران کودکی تا به امروز آموزشی در مورد نحوهی مدیریت احساسات و خشم خود ندیده و دخترش را قربانی خشم لحظهای خود و عدم آگاهی در مورد رفتار در چنین شرایطی میکند.
عدم وجود برنامههای آموزش رسمی در این مورد که گاهی به علت انکار کلی آن از سوی تصمیمسازان فرهنگی جامعه است در این مساله نقشی اساسی دارد. رسانههایی که باید با توجه به معضلات جامعه، ابزار آموزش باشند، گاه به ابزار ضدآموزش و ضدفرهنگ تبدیل میشوند و ماحصل آن آنچه میشود که داس خشم و ناآگاهی بر گلوی یک دختر ۱۳ ساله مینشیند.
دختری که از هرگونه حمایت اجتماعی در جامعهی خود محروم شده؛ فقدان دادسراهای ویژه در شهرستانها برای رسیدگی به جرایمی چون فرار دختران و …، خلا قوانین و عدم وجود ضمانت اجرایی آنها برای در نظر گرفتن حقوق به حق او، اهمال قوه قضاییه و سازمان بهزیستی و عدم همکاری همهجانبهی دادگستری و سازمان بهزیستی برای در نظر گرفتن مصالح کودک در این پرونده، مرد بزرگسالی که از سادگی و کودکی رومینا سواستفاده میکند، فقدان وجود واحد مددکاری اجتماعی در مدارس و…
در جامعهای که هنوز از گوشه و کنار آن شاهد اتفاقهای تلخ و باور نکردنی برای کودکان هستیم مسئولیت زندگی و جان کودکانی چون رومینا با کیست؟ و اگر جامعهای نسبت به وضعیت کودکان و نوجوانان خود که معصومیت در پس چهرههایشان هویداست بیتفاوت بوده و اینگونه شاهد قربانی شدن آنها باشد، اساسا روی رستگاری را خواهد دید؟
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!