دل نوشته

اولین روز زمستان هم فرا می رسد.
بلند ترین، سیاه ترین و سردترین شب سال هم به روشنایی و نور ختم می شود. خورشید، از پس آن کوه بلند و یخ زده بیرون می آید و عشقی که در اولین صبح زمستان هم بجوشد، ماناست و شکست ناپذیر…
لب خط، هر شب یلداست و هر صبح، اول دی ماه. سیاهی عمیق دیوار ها و سردی بی مرز چشم ها را اما هر صبح خورشیدی است که به مبارزه می طلبد. قلبی که گرم می تپد و تنگ به آغوش می کشد… تنگ به آغوش می کشد و از دستش می دهد…
“لیلا”، مگر نام همان معشوقه ی قدبلند مو مشکی عاشق نبود؟ لب خط، فرزندش را میگیرد… لیلای شاعرانه را میگیرد… اما، نور را می توان از خورشید گرفت؟ عشق را می توان از لیلا گرفت؟ لب خط، هر صبح اول دی ماه است. برف ها باید آب شوند. هر صبح، لیلا آتش قلب ش را روشن می کند تا بچه ها گرم شان شود… لب خط اما گرم نمی شود… یا همه چیز یخ می زند، یا، می سوزد…!

#دلنوشته داوطلب خانه مادران لب خط
۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *