فرار برای زندگی

داستان فرار دختری ۱۳ ساله اهل مناطق حاشیه‌ی ساری با پسری ۱۴ ساله و سپس ازدواج با او!
فرار برای زندگی؛ به قلم عضو داوطلب جمعیت امام علی

خبر را که می‌شنوم باورم نمی‌شود. می‌ایستم بهت‌زده؛ با حجم بزرگی از ناباوری. دخترک را شاید ده ‌بار هم ندیده بودم؛ اما همان چند بار هم کافی بود تا مهرش به دلم بنشیند؛ و مگر می‌شد از جادوی معصومیتش گریخت؛ معصومیتی که از پس رنج‌هایی بزرگ هم‌چنان دست‌نخورده باقی مانده بود. ۱۳ ساله بود. خواندن نمی‌دانست و نوشتن هم؛ در خیابان اما خوب تحصیل کرده بود! کودکی‌اش به امرار معاش گذشته بود و یک‌تنه بار خانواده‌ای را به دوش می‌کشید که مادر رهایش کرده بود و اعتیاد پدر به نابودی‌اش کشانده بود. دخترک مانده بود و پرستاری از دو پیرزن همیشه بیمار؛ مادربزرگ و مادرِ مادربزرگ! و این‌ها همه بر شانه‌های نحیف دخترکی ۱۳ ساله!!!

خبر اما رنجم را دوبرابر می‌کند. دخترک فرار کرده و دردناک‌تر آنکه تنها نیست! خسته از بار سنگین بی‌پناهی‌ها، «کودکانه» پناه می‌آورد به پسرکی ۱۴ ساله و باهم گریخته‌اند!
هنوز باورم نمی‌شود. به قصه‌ی پرغصّه‌ی کودکان حاشیه فکر می‌کنم؛ قصه‌ها همه تلخ و محکوم به تکرار! قصه‌ی بالیدن در دامان اعتیاد والدین، بازماندن از تحصیل، بیگانه‌شدن با طعم کودکی، آشنا شدن با خیابان‌های بی‌تفاوت شهر، به دوش کشیدن کوله‌باری از حسرت‌های همیشگی، بزه‌های ناگزیر، فرار از جهنم خانه و شروع چرخه‌ی تازه‌ای از رنج‌های بی‌پایان مناطق حاشیه…

مناطق حاشیه ساری

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *