شعری از اعضای داوطلب جمعیت امام علی برای زنان اسیر در دود و آتش جنگها
نسل زنهای جا مانده در صف اسرای یهودی
شاید در کوچههایی لیلی بازی میکند،
که خط ترمز نازی ها را آسفالت کرد…
یا که دختری از گور، فرار کرد و دخترانی را مادر کرد که اولین داستانِ قبل از خوابشان این بود: روزی روزگاری دختری زنده به گور شد!
مادری که پشت خط جبهه، سوزن میزد
به بهانهی پسرش، تا پسرانِ خاکش را بیپیراهن نکنند!
سرطانِ مادریْ، زنیت را ریشه دواند در وجودش
تا مبادا از ترس فرشتهی مرگ، خودْ مرگِ فرشتهاش باشد!
زن ها، تاریخ را نمینویسند
زن ها، کشته میشوند
سکوت میکنند
اما
در نهایت
میایستند
و لبخند میزنند
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!