ماهرو
هفتمین نوشته از سلسله یادداشت های هفتگی شارمین میمندینژاد، مؤسس جمعیت امام علی، در روزنامه شرق
ممکن است هر چیزی خواب تو را بپراند. بختکِ کابوسی یا که تشنگی یا حتی صدایی ناخوشایند. انگار که در معصومیت و آرامش خواب، نیست میشوی از هرچه درد و رنج بیدار بودن و هرچیز که منجر به پریدن تو از خواب شود، بسیار ناخوشایند است. خِرخِرِ نفسِ گونیِ پر از زباله بازیافت شده، صدای این کوچههای خوابزده است که کودکی، گونی را بختکوار پشت سر خود میکشد و شیشه و پلاستیک و مقوا را از میانه زبالهها برمیدارد و به گونی خود میگذارد و میگذرد. ممکن است این صدای زیر پنجره، خوابت را بیاشوبد.
ظل آفتاب داغِ تابستان سال ١٣٨٠. رودی جاری از کودکان مناطق محروم، به سنگ وجود من با لبخند مهری ایستادند تا مرا با خُنکای طراوت حضورشان که سرچشمه از همه سختیها داشت، تازهکنند. آن سالها در فرهنگسرای انقلاب، معلم الفبای کودکانمان شده بودیم. عکس کودکیها در ماه افتاده بود. همه آن چهرههای زیبا پر از زخمهای درشت و کندگی های بیرحم بود. درست مثل سطح ناهمگونِ ماه. وقتی سوال ذهنت بیشتر میشد که چشمت به پاهای کوچکشان میافتاد که بندی از انگشتانشان را از دست داده بودند. پیش خود میگفتم بیماری سالَک و آبله و جذام به زحمتِ پدران ما از این سرزمین رخت بربسته، پس منشاء این زخمها و چالهها چیست؟
شبانه برای پیگیری وضعیت بیماری یکی از آن کودکان، راهی پاسگاه نعمت آباد شدیم. به گاراژی رسیدیم، با کاربری تغییرکرده بازیافت زباله، با اتاقکهای کوچکی برای قرار گرفتن یک ماشین بر روی چاله تعمیر. چالههای تعمیر، پرشده و با زیراندازی ساده پوشانده شده بود و در هر اتاقک، خانوادهای پرجمعیت سکنی گزیده بود. مردان و زنان و کودکان فقیر، زبالههایی را که جمع میکردند، به حیاط گاراژ میآوردند و کوهی از آشغال میساختند و شبانه تا نزدیکی صبح در دامنه این کوهِ متعفن، مشغول تفکیک شیشه و مقوا و پلاستیک از هم میشدند.
به محض ورود به این گاراژ، احساس انساندوستی به اهالی آن خانه، جای خود را به وحشت از موشهای بیشمار درشتی میداد که زیرزبالهها میجنبیدند؛ موشهایی که تحت هیچ شرایطی از تو نمیترسیدند و اگر محکم پا بر زمین میکوبیدی، مختصر تکانی میخوردند و به جویدن آنچه که زیردندان داشتند، ادامه میدادند. در شدت تاریکیِ کابوسوارِ آن خانه، پتوی مقابل درِ بیغولهای را کنار زدم. زهرا رحیمی، مدیرعاملِ امروز جمعیت امام علی(ع)، دختربچهای تبدار را به آغوشِ نگرانیاش گرفته بود. او پیشتر از ما خود را به بالین آن طفلک رسانده بود. ناگهان در آن ظلمتِ مرگآور، چشمم به چشم وقاحتِ حضور موشهایی بزرگ افتاد که زیردندان چیزی را میجویدند. آنها پیشتر از همه در آن خانه بودند.
کمی که با اهالی خانه صمیمی شدیم، به ظنِّ احتمال کودکآزاری والدین، به زخمهای بدن فرزندانشان اشاره کردیم. مادر با خنده بیتفاوتی، دستهای خود و زخمهای روی آن را نشان داد و گفت: «کار موشهاست». شبها بیهوش از خستگی کار، بر زمین سماجتِ موشهای گرسنه میافتادند؛ عادتشان شده بود تحمل دندانهایی که صورت زیبای بیداریشان را میتراشید یا که بندی از انگشتشان را میخورد، تا این که بخواهند از خوابِ دوشین بیدار شوند و بخواهند موشهایی را که تحت هیچ شرایطی از خانه نمیروند را برانند. انگار که در معصومیت و آرامش خواب، نیست میشدند از درد و رنجِ زبالهگردیِ بیداریشان؛ حتی اگر موشی به تراشیدنِ خوابِ کودکانشان آمده باشد. آنی در خیالم آمد این چه بازیای است؟ دستِ خوابِ کودکی، موشی را از معصومیت چهرهاش کنار میزند و اصرار موشی دیگر، عاجزش میکند و از خستگیِ “نمیتوانم بیدار شوم، نمیخواهم بیدار شوم”، تسلیم میشود. پیرِ اشکهایم درمیآید از تصورِ درد کودکی مظلوم که در شب این شهر، زیردندانهای موشها، ماهرو میشود، زمانی که ما نمیتوانیم بیدار شویم یا نمیخواهیم بیدار شویم.
سلسله یادداشتهای هفتگی شارمین میمندی نژاد، مؤسس جمعیت امام علی در روزنامه شرق
از هم اکنون داوطلب خانه ایرانی شهرری شوید
شما هم تمایل دارید با خانه ایرانی شهرری همکاری نمایید؟
برای همکاری با خانه ایرانی شهرری می توانید هم اکنون فرم داوطلبی را پر کنید. همچنین در صورت تمایل می توانید با روابط عمومی خانه ایرانی شهرری به شماره 09193707783 تماس بگیرید.
آدرس خانه ایرانی نفر آباد: شهرری، نفرآباد، میدان سلمان فارسی، کنار پارک ستاره، خیابان ارم، بن بست دوم (روبروی شیرازی ها سمت راست)، پلاک ۱ (در سمت راست)، خانه ایرانی نفر آباد شهرری
آدرس خانه ایرانی قلعه گبری: شهررى، شهرک علائین، خیابان مصطفی خمینی، کوچه ولیعصر، کوچه هرمز، پلاک ۵، خانه ایرانی قلعه گبری شهرری