سقوط استعدادها از کوه
یادداشتی درباره سقوط دانشآموز کولبر
«سال گذشته معدلش 18.93 شد و همه نگرانیاش مدرسه رفتن بود. کولبری میکرد که بتواند موبایل بخرد و از درس و مشقهایش عقب نیفتد» این را روناک میگوید، مادر مانی، پسر چهارده ساله ای که چند روز پیش، از دامنه کوههای پاوه با باری بر دوش به پایین غلطید.
مانی حالا با تنی کوبیده شده و صورتی زخمی بار یک حسرت را به دوش میکشد. مدتها بود که روناک و مانی با هم کولبری می کردند تا هزینه زندگی را تامین کنند. تابستان که به نیمه رسید، مانی به فکر درس و مدرسه بود.
مدارس اما امسال باز هم کودکان محروم را غربال کردند، آنها که پول و امکان دسترسی به «شاد» را نداشتند، لاجرم از درس جا میماندند.
علاقه مانی اما به درس آنقدر بود که بخواهد به کوه بزند تا سهمش را از زندگی از زیر سنگهای سمج آن بیرون بکشد. آن روز اما ماموران که سر رسیدند، مانی پا به فرار گذاشت، پایی که چند قدم آنسوتر پیچ خورد و باعث سقوطش از ارتفاع شد.
روناک می گوید: «نه تلفن آنتن میداد و نه ماشینی رد میشد که کمک بگیرم. مانی خونریزی زیادی داشت. چشم، بینی و صورتش به تخته سنگها خورده بود. او را به دوش گرفتم و به روستایی که آن نزدیکی بود بردم اما آنجا هیچ امکاناتی نداشت. به زحمت توانستم با برادرم تماس بگیرم و کمک بخواهم.
مانی را به پاوه منتقل کردیم و در آنجا صورتش را 8 بخیه زدند. صورتش ترکیده و بینیاش شکسته بود اما چون هزینه مداوایش را نداشتم رضایت دادم و او را به خانه بردیم. چند روزی پسرم در خانه بود اما چون خونریزی داشت مجبور شدم دوباره او را به بیمارستانی در کرمانشاه ببرم. پسرم 4 روز در آنجا بود اما پزشکان گفتند به خاطر آسیبی که به چشمش وارد شده باید به تهران منتقل شود.»
روایت مانی و مادرش مثل روایت همه کولبرهایی است که ساکن شهرهای مرزی هستند. روایت تکرار رنج و درد مرز نشینی، روایت ماموران معذور، روایت تیر و دستگیری و سقوط از دامنه های صعب العبور، روایت درد، روایت فراموش شدگی، روایت بار سنگینی که به دوش می کشند تا از سنگینی بار زندگی بکاهند.
حالا مانی حال خوشی ندارد، زخمی است و رویای رسیدن به درس و مدرسه نشسته کنار رویای سلامتی و دوباره سرپا شدن و تماشای دنیا با همه زشتی و زیبایی اش، رویایی که او را رها نمی کند.
تا سالها پیش، کولبری شغلی مردانه بود که برخی مرز نشینان از سر اجبار و سختی زندگی به آن رو می آوردند، اما معیشت مرزنشینان آنقدر برای مدیران مرکزنشین بی اهمیت بوده که حالا کودک و نوجوان و زن و مرد همه برای امرار معاش راهی جز کولبری ندارند. جانشان را به دست می گیرند و به کوه می زنند.
هر بار خبری از شلیک به کولبران، سقوطشان از ارتفاع، کشته شدنشان در درگیری با ماموران مرزی و… منتشر می شود، نگاهی گذرا به مسائل کولبران می شود، تحلیل هایی از وضعیتشان ارائه می شود و دیگر هیچ. رنج کولبران اما با این مرورهای هرازگاه، پایان پیدا نمی کند.
جمعیت امام علی (ع) در فعالیتها و شناسایی هایی که در مناطق مرزی غرب کشور داشته و دارد، بارها با کولبرانی که در اوج فراموشی با روزگار می جنگند و سرنوشتشان با کوه و برف و دامنه های زمخت زاگرس گره خورده روبرو شده است. اما حل مشکلات کولبران نیاز به سیاستگذاری های کلان دارد، تصمیماتی که باید برای وضعیت معیشتی مردم مرز نشین گرفته شود تا کودکی برای ابتدایی ترین حق خود که تحصیل است، بار بی مسئولیتی ها را به دوش نکشد و از ارتفاع بی تفاوتی ها سقوط نکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!