«برای ولادت اسوهی عدالت و مِهر»
سایهای بر دل ریشم فکن ای سرو روان
امروز میخواهم در دلم تولد تو را جشن بگیرم؛ در روزهایی که خوشحالی و پایکوبی از جامعهام رخت بربسته. میخواهم شادی کنم برای زیستنی که ترازوی انسانیت شد. اخبار شمال کشورم را میشنوم که در نبود امکانات، چگونه با دست خالی به جنگ بیماری رفتهاند. پزشکان و پرستاران و درمانگران کشورم که به شرف و انسانیت قسمخورده ایستادهاند و جان خود را برای معامله آوردهاند. میخواهم در روز میلادت شاد باشم و روح امیدی را که این روزها گم شده دوباره در خود و در جامعهام زنده کنم.
تارهای عنکبوتی جهل و خرافه را که در گوشه و کنار تنیده شده با شمشیر دو لبهی خرد و مهر بزدایم و بگویم میدانید عدالت درختی است که ریشه در مهر دارد و علی مظهر عدالت است؛ چون عاشق انسان است. چون جان کوچک و بزرگ انسان را ارج مینهد. علی عدالت است و برای همه چون خویش سهم میخواهد؛ چون همه را به اندازهی خود دوست دارد و میداند آیین و مسلکی اگر هست برای حیات نیکوتر انسان است و هیچ انسانی برای هیچ آیینی زاده نشده است. آیین آمده تا انسانها نیکوتر و با محبتتر در کنار هم گرد آیند و خدایی خویش را بر زمین بیابند. خدای دانا، خدای توانا.
امروز سایه تو را میخواهیم ای پدر عشق و ای پدر عقل؛ تا سرزمینمان را از بلایی که به آن گرفتار آمده رهایی بخشیم. امروز به دنبال وجودِ هستیبخش توییم تا از سایهی مرگ و نیستی به آن پناه بریم. امروز سایهی تو را میخواهیم تا همه از پیر و جوان و فقیر و غنی با عدالت و با مهر، عافیت رمیده را بازگردانیم و امروز سایهای از تو میجوییم تا از دروغ در امان باشیم؛ تا از کفر در امان باشیم، تا از دلهای بیمار در امان باشیم و با روح سلامت به جنگ بیماری برویم. دستمان را بگیر.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!