یک تَن، یک فلافل، یک قبر

چه دشوار شده است؛ سیر کردن این شکم بی‌صاحب در این شهر! دیگر در گور هم نمی‌توان سر بی‌دغدغه بر زمین گذاشت و آرام گرفت وقتی دیگر هیچ‌کس تو را به چشم خواهر، مادر یا دخترش نگاه نمی‌کند و جای جوانمردی در گور شده را قوانین و حمایت‌های ساختاری نگرفته است. آیا نمی‌توان تاریخ این شهر را به قبل و بعد از روزی تقسیم کرد که در آن یک زن بی‌پناه برای پاسخ به گرسنگی، یگانه حقیقتی که در گورستان شهر یافت می‌شود، سه بار خود را فروخت؟…

به قبرستان انسانیت و آدمیت خوش آمدید.

یک تَن، یک فلافل، یک قبر

امروز روز به خاک سپردن جوانمردی است در شهری که پیش‌تر مردمانش حتی به تقاضای یک افیونی دودزده برای اندکی مایه برای رفع خماری دیده‌ی اغماض و مهر داشتند؛ اما حکایت ثریا، ایستگاه آخر تمام فریادها و دست و پا زدن‌ها برای حمایت از بی‌پناهی زنان این دیار است در مغاک بی‌رحمی‌ها و بی‌توجهی‌های مردان پشت میز نشین که خیلی وقت است بر حقوق ثریا قلم باطل کشیده‌اند و شناسنامه‌اش را باطل کرده‌اند. ثریا را نمی‌شناسیم؛ اما افتادن از عرش به فرش و از ثریا بر خاک را بارها دیده‌ایم!

ثریا می‌تواند یک دختر بچه‌ی معصوم در یک شهر شمالی باشد که از تجاوز پدرخوانده‌اش روزی دل به دریا زد و به دل شهر بی‌رحم زد. ثریا می‌تواند فردای دختر دوازده ساله‌ای باشد که به زور به عقد مرد چهل ساله‌ای درآمده است تا پدر و مادرش از پول شیربها، اجاره‌خانه‌ی عقب‌افتاده را بپردازند. ثریا می‌تواند آن مادری باشد که بعد از کوبیده شدن سرش به اُپن آشپزخانه و سَیَلان خون از مار غاشیه به درخت زقوم پناه برده. ثریا تمام داستان‌های دخترکان و زنان بی‌پناه شهر است که گوشی برای شنیدنشان نیست.

ثریا همان دختری است که در کودکی منتظر تصویب قانون حمایت از کودک و نوجوان ماند. ثریا درکودکی منتظر بود که یک نفر بیاید و نگذارد او را به خانه‌ی بخت ببرند. منتظر شد که بعد از سال‌ها قانون پیش‌گیری از خشونت علیه زنان به تصویب برسد. لحظه‌شماری کرد تا یک خانه‌ی امن و مددکارانی فهیم در هنگامی که به دلیل خشونت و کتک، از خانه بیرون زد در کنارش باشد. ثریا شاید همان لیلا باشد که فرزندش را روی کارتن در پارک در حال نشئگی زایید و بعد از فروخته شدنش، دیگر گورستان‌نشین شد. به راستی هرکس در هر جایگاهی در سرنوشت شوم ثریا سهمی دارد و قطعا جایگاه‌های رفیع و میزهای بزرگ سهمشان بیشتر است. ثریا می‌تواند فردای همه کسانی باشد که هر روز می‌بینیمشان و از کنارشان عبور می‌کنیم و بر بالین‌های نرممان سری آسوده‌خاطر می‌گذاریم.

آن قبر که ثریا در آن برای لقمه‌ای نان سه بار تاراج شد، خانه‌ی ابدی همه‌ی ماست. همه‌ی ما یک روز با وحشت امروز ثریا مواجه خواهیم شد. در جامعه‌ی ثریاساز هیچ‌کس بی‌گناه نیست.

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *