گزارش محله‌های شهریار در شناسایی‌های کوچه گردان سال ۱۳۹۸

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸

شهرک وحدت (وحیدیه)، شهریار تهران

اطراف پر از باغات و سرسبز است.
بافت شهری و مناسبی دارد،ولی پایین شهرک دارای بافت روستایی است و معضلات کمی دارد.
به گفته معتمدین محل به دلیل وجود باغات میوه و زمین‌های سبزی‌کاری در منطقه اهالی با کارگری در این باغ‌ها حداقل درآمد لازم برای گذران زندگی را بدست می‌آورند.
و بقیه افراد هم که وضع خوبی ندارند تا حدودی توسط دیگر اهالی و مسجد محل حمایت می‌شوند.
از معضلات دیگر که معتمدین محل به آن اشاره داشتند وجود اعتیاد است.


شهرک وحدت (وحیدیه)، شهریار تهران

خونه متعلق به زنی همراه دو فرزندش بود که حسابی خراب بود و بوی نامطبوعی داشت. زن، دو فرزند داشت که یکی پسر و دیگری دختر بود. دختر طلاق گرفته بود و همراه بچه‌اش با مادر و برادر معتادش زندگی می‌کرد. دخترشان کار می‌کرد و منبع درآمد خانواده بود.
اما پسر و خودشان بیکار بودند. پسر دچار اعتیاد بود. طبق گفته بچه‌ها یخچال خانه خالی بود و وسایلش هم قدیمی و خراب.

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸


شهرک وحدت (وحیدیه)، شهریار تهران

خانه متعلق به خانم افغان بود که چهار پسر داشت. دو تای آن‌ها همراهشون زندگی می کردند. این خانم کار می‌کرد. ما ایشون رو در حالی دیدیم که بقچه‌ای بزرگ و پر از خاک‌شیر روی دوششون بود.
وارد خونه شدیم‌ طبق عکس‌ها خونه خراب بود و وسایلش هم به عروسشون که به تازگی طلاق گرفته بود، تعلق داشت.
نوه نه ساله شونم کنار خودشون زندگی می‌کرد و اون قرص‌ها هم برای پسرشون بود که افسردگی داشت.
اوضاع آشپزخونه مناسب نبود و تنها چیزی که در یخچالشون پیدا می‌شد ترشی بود.


محله الورد، شهریار تهران

پیرزن ۶۵ ساله و پیرمرد ۸۰ ساله‌ای بودند. پیرزن به دلیل کهولت سن دچار پادرد و… می‌باشد. پیرمرد هم بیماری ریوی دارد و هر چند وقت یک بار مجبور به مراجعه و بستری در بیمارستان می‌شود. چون افغان هستند، هزینه‌ها برایشان بسیار بالاست و به همین دلیل روند درمانش کامل طی نمی‌شود.
با این وضعیت هر دو برای گذران زندگی روزانه باقالی و کاموا پاک می‌کنند که در قبال این کار درآمد بسیار کمی دارند.
دو دختر دارند که آن‌ها نیز با دستمزدی پایین به پاک کردن باقالی مشغولند. پسر خانواده نیز مشغول به کارگری است، ولی باز هم درآمد کافی حتی برای کاردرمانی فرزند معلولش ندارد.
سه نوه دارند که دو نوه پسر، معلول هستند و هر دو نیاز به کاردرمانی دارند. یکی از آن‌ها علاوه بر معلولیت بدنی، معلولیت ذهنی هم دارد.
نوه دیگر به نظر باهوش می‌آمد اما همه عضلاتش منقبض است و توان حرکتی نداشته و نیاز فوری و شدید به کاردرمانی دارد.
نوه دیگر که دختر است، کم‌هوش بوده و احتمالاً به زودی ترک تحصیل کند.


محله نصیر آباد، شهریار تهران

در ته کوچه‌ای بن‌بست وارد خانه‌ای شدیم که حیاط خانه به سختی دو متر می‌شد. از همان به اصطلاح حیاط باید از پله‌های آهنی بالا می‌رفتیم تا به خانه برسیم. مثل اکثر خانه‌ها بچه‌ها همه جا بودند. آن‌ها با نگاهی کنجکاو ما را زیر نظر داشتند، نگاه‌هایی که از درونشان می‌گفت، از نبودِ پدر که درد مشترک بین آن خانواده‌ها بود. شاید منتظر خبری از پدر بودند .
مادری با سه فرزند که به غیر از یک پسر، مادر و دو فرزند دیگر کر و لال بودند. آن پسر دیگر هم نیاز به سمعک و گفتاردرمانی داشت، اما توان پرداخت هزینه‌ها را نداشتند. بنابراین بدون درمان او هم متأسفانه کم‌کم به درد مابقی دچار می‌شود. مادر با کار فصلی گذران زندگی می‌کرد. پدر خانواده آن‌ها را ترک کرده بود و به زادگاهش افغانستان برگشته بود. آن‌ها مانده بودند و هزار مشکل. بچه‌ها به خاطر مشکلات مالی از تحصیل باز مانده بودند.
حتی مادر و فرزندانش زبان اشاره‌ای بلد نبودند که با هم یا کسی صحبت کنند. وقتی می‌دیدیم با چه زحمتی منظور خودشان را به ما می‌رساندند، قلبمان به درد می‌آمد. خانه‌ای که مادر زبانی برای بیان خواسته خود نداشت. اما بدتر این بود که آن‌جا صدایی جز سکوت و فریاد نبود. فریادی که از پس صحبت‌های بی‌صدا و نامفهوم به گوش می‌رسید چون زبان اشاره‌ای بلد نبودند.


محله نصیر آباد، شهریار تهران

پیرمرد فروشنده آدرس خانه‌ای را به ما داد که جزء یکی از بدترین خانه‌های نصیرآباد بود.
شاید شبیه خانه‌های روستایی که گفته می‌شد قبلاً طویله بوده و با اندکی تغییر شده بود خانه‌ای قابل سکونت برای خانواده‌ای که همه نوع مشکلی داشتند.
مادری بی‌حواس دارای هشت فرزند که چهار تای آن‌ها عقب‌مانده ذهنی بودند. نه درمانی بود و نه حمایتی.
پدری معتاد و بیکار که تنها به اندازه مصرف موادش کار می‌کرد و تنها درآمدشان یارانه بود.
مکانی که ابتدایی‌ترین‌های یک خانه را نداشت؛ فرش نخ نما، تلویزیونی ۱۴ اینچ قدیمی ، دیوارهای کثیف و نمناک، کف اتاق‌ها خاکی بود و ناهموار. لباس‌هایی که از همه جا آویزان شده بود ظاهر بدی به خانه داده بود. جایی که آشپزخانه نامیده می‌شد، رختخواب‌ها داخلش چیده شده بود و یک گاز قدیمی فرسوده آن‌جا بود. حتی یخچالشان داخل حیاط بود و رویش پلاستیک کشیده بودند که برف و باران خرابش نکند.
سرویس‌های به شدت بد و غیربهداشتی که بوی نامطبوع فاضلاب آن‌جا را گرفته بود. در چنین شرایطی زندگی کردن کاری بس دشوار است. به خصوص چهار فرزند عقب‌مانده ذهنی هم که داشته باشند، برای مادر چقدر عذاب‌آور خواهد بود.
از همه بدتر به خاطر بیکاری پدر و نابلدی مادر، بچه‌ها را به هیچ مرکز درمانی نبردند. خلاصه هیچ کار خاصی از بدو تولد برایشان انجام نشده است. مادری که احتمالاً چشمش در انتظار کمک به در خواهد ماند.

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸


محله نصیر آباد، شهریار تهران

خانه ای که ساکنانش با چشمانشان حرف می زدند! متین ومهربان، اما به شدت نیازمند.

مادری خجالت زده و مضطرب مانند همه ی مادرانی که در کوچه های ناامیدی به دنبال فرزند معتادشان می گردند! مادری که با هر کلام چشمانش پر از اشک می شد و در پی آن آهی می کشید که نشان از ناامیدی و دلشکستگی داشت. مادری که شاید بیست سال بیشتر از سنش نشان به نظر می رسید و صد البته که دستان بی رحم روزگار با او چنین کرده بود. فقط سه یا چهار دندان برایش باقی مانده بود که آن هم خراب و در حال افتادن بود. چروک های صورتش هر کدام نشانه ی زخمی بر قلب و روح و وجودش بود. چشمان غم زده اش خبر از قصه ها و دردهای پنهانی ای داشت که به خاطر حفظ آبرو آن ها را برایمان بازگو نکرد.

همسری پیر و ناتوان که به دلیل مشکلات جسمی فراوان توان کار کردن نداشت، مادری پیر و زمین گیر و شش فرزند که یکی از آن ها دگیر اعتیاد بود، عرصه را آن چنان به او تنگ کرده بود که دیگر توان جنگیدن نداشت.

گرسنگی فرزندان را چاره کند یا بیماری همسر و مادر یا ترک اعتیاد پسر جوانش؟

مادر تنها یک دعا و خواسته داشت! با التماس و گریه از ما می خواست شرایطی را برای ترک اعتیاد فرزندش فراهم کنیم تا بار دیگر بتواند بدون اکراه او را در آغوش بگیرد. پسر کارتن خوابی که مادر از کوچه های ماتم زده ی نصیر آباد جمعش می کرد.

پسر حدود هفت سال قبل، بعد از آن که خانواده اجازه ی ازدواج با دختر مورد علاقه اش را به او نداده بودند، به مصرف مواد مخدر روی آورده بود و هر روز بیشتر و بیشتر آلوده می شد تا این که در حال حاضر بدون خجالت در کوچه و خیابان و در محل رفت و آمد مردم و همسایه ها، بدون ترسی از دیده شدن، مبادرت به مصرف می کند.

شاید ما نتوانیم معضل اعتیاد را حل کنیم و از بین ببریم، اما می توانیم سهم کوچکی در برآورده کردن آرزوی این مادر داشته باشیم. شاید همه ی ما تصور کنیم که راه بازگشتی برای فرد معتاد وجود ندارد، اما من با پسرک صحبت کردم. علی رغم ظاهرش، راضی به ترک بود. شاید دیر به فکر افتاده باشد اما هنوز فرصت زیادی برای بازگشت به یک زندگی سالم هست.

برای برآوردن کردن آرزوی این مادر زجر کشیده، تصمیم بر آن شد که کمک کنیم و این مورد را نیز پوشش بدهیم.

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸


محله نصیر آباد، شهریار تهران

شناسایی یکی از محله های بسیار نیازمند و فقیر نصیرآباد. محله ای که به گفته ساکنین درحال حاضر محل تجمع گورخواب های نصیرآباد است. معضلی که در این محله بیشتر به چشم می آید تردد افراد معتاد است و بزرگ ترین و بارزترین مشکل خانواده ها نیز اعتیاد است. تقریباً از هر ۵ خانواده ۳ تای آن ها گرفتار این بلای خانمان سوز هستند. مثل همیشه خرید و فروش مواد تقریباً بدون هیچ دردسری انجام می شود. گشت پلیس نیز در این زمینه کارش را به درستی انجام نمی دهد.

محل جدید گور خواب ها را پیدا کردیم. طبق گفته یکی از ساکنین، پشت باغ های میوه تپه هایی هست که در آن جا حفره هایی برای خوابیدن درست کرده اند. زن و مرد همگی آن جا شب و روز می گذرانند.

کار اصلی زنان و کودکان فصلی است. کارهایی مثل پاک کردن باقلا و… دستمزدها آنقدر پایین هستند که گاهی بیشتر از حقوقی که دریافت می کنند، برای درمان حساسیت های پوستی، تنگی نفس، کم خونی، سردرد وسرگیجه هزینه می کنند.


محله دهشاد، شهریار تهران

دهشاد به دو منطقه بالا و پایین تقسیم می شود. در این منطقه بسیاری از خانواده ها مهاجر هستند و به کارهای کشاورزی و دامپروری مشغول می باشند. همچنین زنان در زمین های کشاورزی مشغول به کار هستند. این محله هنوز تا حدودی بافت روستایی دارد.

در دهشاد پایین قلعه ای باستانی وجود دارد که تعدادی از خانواده های مهاجر افغان در آن زندگی می کنند. با توجه به اینکه این قلعه مکانی تاریخی می باشد؛ امکان آن که دستور تخلیه به خانواده های ساکن در آن داده شود وجود دارد که حتماً باید قبل از آن بودجه یا تدابیری برای کمک به آن ها در نظر گرفته شود.

در سال های قبل تیم جمعیت امام علی در شهریار با کودکانی در منطقه دهشاد بالا مواجه شده بود که به چوپانی می رفتند و درگیر مصرف مواد مخدر بودند. هنوز نوجوانانی هستند که ترک تحصیل کرده اند و کشاورزی و دامپروری می کنند یا در کارگاه ها مشغول به کارند و به دلیل سوء استفاده صاحبکارانشان به سمت موادمخدر کشیده شده اند.

یکی از معضلات این منطقه مصرف مواد مخدر است که یکی از دلایل آن نبود امکانات تفریحی برای جوانان و نوجوانان می باشد. علیرغم وجود یک ورزشگاه در دهشاد، همه افراد از لحاظ اقتصادی توان ثبت نام و استفاده از آن را ندارند.

در دهشاد بالا بیماری سرطان در بین خانواده های شناسایی شده و بیشتر در میان زنان مشاهده می شود.


محله دهشاد، شهریار تهران

در دهشاد بالا زندگی می‌کند. به تازگی توانسته از همسر معتادش جدا شود و جایی را برای خودش و پسرش اجاره کند. با این‌که خانه به نظر محقر می‌آید، ولی عشق مادرـ‌فرزندی در آن موج می‌زند.
با این‌که هنر قالی‌بافی را خیلی خوب می‌داند، برای در آمدن خرج زندگی، در خانه‌های مردم تهران کارگری و نظافت می‌کند.
شب‌ها که خسته از سر کار به خانه می‌آید، مشغول بافتن تابلوفرشی می‌شود که تمام سرمایه‌اش محسوب می‌شود! با کمک بچه‌ها پول جمع کردیم و بیعانه‌ای به او دادیم و تابلو را پیش‌خرید کردیم. همه‌ی ما منتظر روزی هستیم که تابلو را بفروشیم و مزد زحمتش را بدهیم.

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸


محله ویره، شهریار تهران

در ویره برخی کوچه ها آسفالت شده اند و برخی فاقد آسفالت هستند. بافت بیشتر خانه ها از سیمان و آجر است و اکثر آن ها آب و برق و گاز دارند.

یک پارک کوچک برای بازی بچه ها در ویره وجود دارد اما به علت شرایط بد محله، بچه ها نمی توانند به راحتی به آن جا بروند و بازی کنند.

اعتیاد و فقر در این محل شایع است. بیشتر مردها کارگر روزمزد هستند و اکثر خانواده ها اجاره های عقب افتاده دارند یا صاحب خانه اقدام به بیرون انداختن آن ها کرده است.

بین آن ها قومیت های بلوچی، کرد، لر و ترک نیز دیده می شوند.

متأسفانه چند مورد کودک آزاری و یک مورد قتل نیز در ویره اتفاق افتاده است.


محله ویره، شهریار تهران

خانواده‌ای کرد که دارای چهار کودک می‌باشند، دو پسر یکی سه، چهار ساله و دیگری ده، دوازده ساله و دو دختر یکی دوم راهنمایی و دیگری شانزده ساله.
پدر خانواده معتاد است و مادر مشکوک به استفاده از مواد است. پدر چند سال پیش مادر را با آب داغ سوزانده است. مادر کار می‌کند.
خانه‌شان فاقد آب و گاز است و برق آن از تیر برق گرفته شده است و در واقع یک چهاردیواری بدون امکانات است. حتی یخچال هم ندارند و به جای اجاق گاز از پیک‌نیک استفاده می‌کنند.
سقف خانه روی یکی از دختران ریخته بود.
پدر خانواده هر چند روزی می‌آید و از مادر خرجی را می‌گیرد و همان‌جا بساط موادش را پهن می‌کند. حتی وقتی اعضای جمعیت رسیدند داشت بساط موادش را جمع می‌کرد و به آشپزخانه می‌برد.
کودکان نگران آن هستند که سقف خانه روی سرشان بریزد. با وضع خانه و خانواده شرایط درس خواندن و حتی خوابیدن هم ندارند.


محله های عباس آباد و خاوه فردوسیه، شهریار تهران

عباس آباد و خاوه از محله های فردوسیه واقع در شهرستان شهریار می باشند.

در فردوسیه دو کارگاه ضایعاتی فعال وجود دارد که کودکان در آن مشغول به کار هستند.
یکی از این کارگاه ها در محله خاوه و
دیگری در ورودی فردوسیه از سمت امیریه قرار گرفته است. در کارگاه دوم دو کودک زندگی می کنند.

از معضلات این منطقه می توان به شیوع بالای اعتیاد اشاره کرد.


محله شهر قدس، شهریار تهران

شهری که وقتی از بیرون نگاهش می‌کنی فکر می‌کنی امنیت در آن موج می‌زند، ولی عمیق‌تر که می‌شوی می‌فهمی امنیت یک واژه بیگانه به خصوص برای پسربچه‌های این شهر است. پسرهایی که بعد از سنی با اوباش هم‌صحبت می‌شوند و با مواد فروش‌ها نشست و برخاست می‌کنند.
وضعیت مدرسه در این شهر خوب است ولی چه فایده که کودکان از مدرسه فرار می‌کنند. کودکان کار این محله در مناطق مرفه تهران به دست‌فروشی یا فال‌فروشی و تمیز کردن شیشه‌ها مشغول هستند.
اعتیاد کاری کرده که بعضی از خانواده‌ها سرشان را پایین بگیرند.
در این شهر مردم صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته‌اند. اکثر مردم این شهر کارگر هستند. حال با تعطیلی اکثر کارخانه‌ها به کارگران فصلی یا از کار افتاده تبدیل شده‌اند.


بکه روستا قجر تخت رستم، شهریار تهران

در اولین جلسه شناسایی در روستای بکه، با کمک یک رابط محلی، نوجوان ۱۵ ساله ای که سال ها قبل به همراه خانواده اش تحت حمایت جمعیت بودند، توانستیم سه خانه را شناسایی کنیم.

طی این شناسایی پی بردیم که اکثر مردم این منطقه از طریق کار در باغ ها به عنوان سرایدار و میوه چین، درآمدی نسبی دارند. اما روستای قلعه نو (قجر) در اطراف بکه مردمان کپر نشین دارد.

در جلسه دوم با راهنمایی همان رابط نوجوان وارد روستای قجر (قجر تخت رستم) شدیم که در ده کیلومتری غرب بکه قرار داشت. کل مسیر یک جاده خاکی بود که در انتها به بیابان ختم می شد و تنها کوه تخت رستم از دور نمایان بود.

حس بدی داشت این مسیر! انگار به ته دنیا ختم می شد!

مسیر به قدری بد بود که فکر کردیم بهتر بود با ماشین آفرود می آمدیم. چون با ماشینِ سواری امکان تردد در این مسیر که راه اصلی بود وجود نداشت. به ناچار برگشتیم و راهنمایمان از مسیر دیگری ما را به روستا رساند. روستایی که مردمش از ناامنی در شب سخن می گفتند.
از بقالی روستا آدرس چند خانواده نیازمند را گرفتیم و با پرس و جو از مردم توانستیم به راحتی پیدایشان کنیم. روستا آنقدر کوچک بود که همه آن ها را می شناختند.

شناسایی کوچه گردان سال ۱۳۹۸

 

 

 

۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *