کودکیهای دود شده، نوجوانیهای دود شده، زندگیهایی که در آتش فقر، دود میشوند!
از مهاجرت خانواده به یزد چند سالی میگذرد. پدر سالهاست که معتاد است.در حاشیهی شهر در خانهای ساکن هستند که بیشتر به خرابه میماند تا خانه!
۶ دختر و ۲ پسر؛ پسران نوجوان کارگری میکنند؛ ولی هرچه به خانه برسد دود میشود؛ چه پول باشد، چه ظرف و هر چه در خانه! و اگر چیزی نرسد، پسران هم باید از خانه بروند!
یک روز تابستان یکی از دخترکان این خانواده به خانه ایرانی جمعیت آمد و یک دسته پول که با کنف بسته شده بود، به دستم داد. گفت خواهرم گفته به دست شما برسانم. با خواهر بزرگتر که تماس گرفتم مخفیانه از پدرش پچپچ میکرد و میگفت: «این پول را پسانداز کرده بودم. میخواهم آنچه باعث حسرت من شده برای خواهرانم حسرت باقی نماند. این پول پیش شما امانت برای ثبتنام مدرسهی بچهها.»
برای گرفتن برگهی حمایت تحصیلی اتباع، اجارهنامهی سالهای پیش را خواستند. هرچه از صاحبخانه (صاحب همان خرابه) خواهش کردیم، راضی به نوشتن اجاره نامه نشد. میگفت همین که بیرونشان نمیکند ترحم کرده. به هر دری زدم باز نشد. دفتر کفالت اجارهنامه میخواست و آموزش و پرورش تاییدیه دفتر کفالت!
امیدم که ناامید شد امانتی را به خواهرش پس دادم. برای آرزوهایشان خرج نشد؛ ولی اگر دوباره پدر بخواهد در خماری، برادرانش را از خانه بیرون کند به کارش میآید.
امسال تمام همکلاسیهای دخترک در خانه ایرانی برای اولین بار، مزهی مهر را چشیدند؛ ولی گریههای او دوباره به خواهرش یادآوری کرد که «ما در این سرزمین غریب، محکوم به نرسیدن هستیم. هرچه تلاش کنیم آرزوهایمان دود میشود. درست مثل نوجوانیام که پدرم خواست در حجلهی پیرمردی دود شود!»
یادداشت یکی از اعضای داوطلب جمعیت امام علی یزد
ارتباط با خانه ایرانی یزد جمعیت امام علی:
09130014682
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!