جمعیت امام علی
  • خانه
  • درباره ما
    • تاریخچه و فعالیت‌ها
    • منشور اخلاقی
    • ماموریت و اهداف
    • اساسنامه
    • ساختار سازمانی
    • شارمین میمندی‌نژاد مؤسس جمعیت امام علی
    • زهرا رحیمی مدیر عامل جمعیت امام علی
    • کمیته‌های جمعیت امام علی
    • سوالات متداول
  • خانه‌های ایرانی
    • خانه‌های علم
    • خانه‌های اشتغال
    • خانه هنر
    • باشگاه هواداران
    • خانه درمان
    • آدرس خانه‌های ایرانی
  • طرح‌ها
    • آیین کوچه گردان عاشق
    • آیین هفت‌ سین برکت
    • آیین کعبه کریمان
    • آیین طفلان مسلم
    • آیین صفای سعی
    • آیین شام عیاران
    • آیین یلدا در کوچه‌‌های فقر
    • باشگاه ورزشی پرشین
    • طرح از مهر بگو
    • جشنواره بوی عیدی
  • سمینارها
    • همایش سیل
    • سمینار تخصصی اعتیاد کودکان و نوجوانان
    • سمینار تخصصی کودکان کار
    • سمینار ازدواج کودک
    • سمینار کودک آزاری
  • رسانه
    • اخبار
    • یادداشت‌ها
    • نشریات
  • حمایت مالی
    • حمایت مالی
    • گزارش حسابرسی
    • حامیان
  • فرم عضویت داوطلبان
  • تماس با ما
  • EN
  • Menu
  • معرفی خانه ایرانی شهرری
  • معضلات شهرری
  • معرفی تیم های خانه ایرانی شهرری
  • تماس با خانه ایرانی شهرری

خانه ایرانی شهرری

در سال 1389 خانه ایرانی شهرری به عنوان جنوبی‌ترین خانه ایرانی جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) در شهر تهران فعالیت خود را آغاز نمود. با توجه به نیاز منطقه و همچنین شناسایی تعداد زیادی از کودکان کار و محروم از تحصیل تصمیم بر آن شد که از ابتدای سال 1393 خانه ایرانی شهر ری اولویت کار خود را برای کودکان محروم از تحصیل و کودکان کار و خیابان بگذارد.

گستره جغرافیایی فعالیت

به دلیل متمرکز نبودن معضلات اجتماعی شهر ری در یک محله، اعضای داوطلب خانه ایرانی شهر ری با توجه به لزوم شناخت جنس معضلات، اولویت فعالیت خود را بر روی مناطق 13 آبان، قلعه گبری، امین آباد، قوچ حصار و نفر آباد گذاشته‌اند.

اصلی‌ترین معضلات موجود در محله‌های مذکور

  • مهاجرت غیر قانونی توام با محرومیت
  • اعتیاد
  • کارکودک (کار خیابانی، کار کارگاهی و …)
  • اعتیاد کودکان
  • نداشتن اوراق هویتی
  • محرومیت از تحصیل
  • کودک آزاری
  • حاشیه نشینی

برای عضویت در خانه ایرانی شهر ری، کلیک کنید.

تیم‌های مختلف خانه ایرانی شهر ری

1- تیم آموزش

100 کودک و نوجوان در خانه ایرانی شهرری درس می‌خوانند. 70 نفر از این کودکان، کودکان محروم از تحصیل در مدارس رسمی هستند که از کلاسهای اول دبستان تا هفتم برای این کودکان کلاسهای آموزش درسی برپا شده است. برخی از این کودکان که از سن خود عقب تر هستند، با روش‌های نهضت سوادآموزی در خانه ایرانی شهرری تحصیل می‌کنند. 30 نفر از این کودکان، کودکانی هستند که با حمایت خانه ایرانی شهرری در مدرسه ثبت نام شده‌اند و اکنون در خانه ایرانی شهرری پشتیبانی آموزشی آن‌ها صورت می‌گیرد. روپوش مدرسه، کیف، کفش، لوازم التحریر و تجهیزات کمک آموزشی توسط خیرین مردمی برای کودکان و نوجوانان خانه ایرانی شهرری تامین می‌گردد.

2- تیم بهداشت و درمان

در تیم بهداشت و درمان مواردی همچون پیگیری‌های بهداشت فردی کودکان، برگزاری کارگاه‌های آموزش بهداشت فردی (همچون آموزش مسواک زدن، اهمیت حمام رفتن و …)، غربالگری سلامت و پیگیری‌های موارد درمانی (پزشک عمومی در محل، مراجعه به پزشک متخصص و مراجعه به آزمایشگاه)، تکمیل واکسن‌های کودکان، تشکیل پرونده بهداشتی و پزشکی، غربالگری دندانپزشکی، مراجعه به دندانپزشک و برنامه‌ریزی تغذیه صورت می‌گیرد.

تیم درمان شهر ری تیم درمان شهر ری تیم درمان شهر ری

3- تیم روابط عمومی

فعالیت‌های این تیم در راستای اطلاع‌رسانی فعالیت‌ها و دستاوردهای خانه ایرانی شهرری، جذب عضو و تامین مشارکت‌های مالی مردمی می‌باشد.

4- تیم شناسایی

تیم شناسایی برای شناخت بهتر منطقه فعالیت خود و جمع آوری اطلاعات دقیقتر در ارتباط با معضلات و آسیب‌های منطقه فعالیت می‌نماید.

5- تیم مادرانه

با توجه به نقش محوری مادران و زنان در شکل‌‌گیری بنیان خانواده و رشد و تربیت فرزندان، تیم مادرانه خانه ایرانی شهر ری با هدف بررسی معضلات زنان و مادران شهرری و در ادامه تلاش هرچه بیشتر برای ایجاد تسهیلات و رفع معضلات، توسعه و ارتقای سطح بهداشت فردی و خانوادگی و ایجاد بسترهای مناسب کسب و کار برای زنان تشکیل گردیده است. به طور کلی 75 زن تحت حمایت خانه ایرانی شهرری هستند. از جمله خدمات این تیم اهدای شیرخشک به نوزادان، برگزاری کلاس‌های نهضت سوادآموزی برای مادران، پشتیبانی و پیگیری مادران برای انجام معاینات پزشکی و ارائه‌ی خدمات مشاوره‌ای می‌باشد.

6- تیم مالی

تيم مالي به منظور كنترل و بهينه ­سازي هزينه­ ها و درآمدهاي خانه ایرانی و ارائه گزارشات مربوطه شكل گرفته است. درآمد خانه ايراني شهر ري از طريق كمك­هاي نقدي و غير نقدی بوده است که توسط دانشجویان و اعضای فعال این خانه و همچنین خیرین جذب می‌گردد.

كمك هاي نقدي به سه شيوه انجام مي­شود. خير محترم، مبلغ دلخواه را خود از طريق حساب بانكي  جمعيت امام علي (ع) به شماره:577468/94  بانک ملت حساب جام، شعبه هجرت و یا شماره کارت 6104337770031308 به نام جمعیت امام علی واريز مي­كنند و شماره پيگيري آن را به تيم مالي تحويل مي­دهد (شماره تلفن: 09193707783). روش دیگر آن است كه خير مبلغ نقدی را به مسئول تيم مالي تحويل مي­دهد و در قبال آن فيش پرداخت نقدي دریافت می‌کند. روش دیگر پرداخت از طریق درگاه آنلاین با انتخاب محل هزینه خانه‌ ایرانی شهرری است.

در مورد كمک ­هاي غير نقدي، خيرین با توجه به نياز خانه ايراني و يا خانواده­ ها كمك غيرنقدي خود را به مسئول خانه ايراني تحويل مي­دهند. در كمك­هاي نقدي و غيرنقدي اگر خير منظور خاص (آموزش، غذا، پوشاک، درمان و …) را در نظر گرفته باشد آن مبلغ يا كمك غيرنقدي در همان راستا هزينه و يا استفاده مي­گردد.

7- تیم هنری  

گروه هنری خانه ایرانی شهرری در زمینه‌های مختلفی از قبیل عکاسی، معرق‌کاری، نقاشی، موسیقی، تئاتر، داستان‌خوانی، نمایشنامه‌خوانی و داستان‌نویسی فعالیت می‌نماید. ( با هنرمندان بلوچ بیشتر آشنا شوید و از آثار آن ها دیدن کنید.)

در تیم هنری کارگاه‌هایی در زمینه‌های مختلف برگزار می‌شود تا کودکان هر یک در رشته‌های مورد علاقه خود را بشناسند و براساس استعداد و توانایی‌های خود به هنرآموزی در کلاس‌های مربوطه بپردازند تا در نهایت بتوان شاهد شکوفایی و رشد آنها در رشته های هنری مورد علاقه‌شان بود.

تیم هنر شهر ری

8- تیم ورزش

تیم ورزش خانه ایرانی شهرری از سال 94 آغاز به کار کرده است. این تیم‌ها در قالب تیم‌های پرشین در رده‌های نونهالان تا جوانان فعالیت می‌نماید. تیم‌های ورزشی فعال خانه ایرانی شهرری شامل تیم‌های فوتبال پسران، تیم والیبال دختران و تیم‌های کریکت پسران می‌باشد. همچنین رشته‌های آمادگی جسمانی و دو و میدانی از رشته‌های فعال خانه ایرانی شهرری است.

9- کارآفرینی

با هدف توانمندسازی زنان، خانه اشتغال نورا راه اندازی گردید. محصولات نورا ترکیبی از هنر سوزن دوزی سنتی و طراحی‌های مدرن می‌باشد که توسط زنان سرپرست خانوار و دختران و پسران نوجوان بلوچ ساکن در شهر ری تهران و همچنین دختران و زنان ساکن در روستاهای سیستان و بلوچستان تهیه و تولید می‌گردد. محصولات نورا شامل زیورآلات، کیف، کفش و انواع لباس‌ها در طرح‌های متنوع می‌باشد.

تیم کار آفرینی شهر ری
برای حمایت مالی از خانه ایرانی شهر ری کلیک کنید.

گالری عکس نوبین

پس از برگزاری کلاس عکاسی برای نوجوانان خانه ایرانی شهرری، بر آن شدیم تا با برگزاری نمایشگاه عکس نوبین، تعدادی از آثار منتخب هنرآموزان این کلاس را به نمایش عموم بگذاریم. از همین رو در تاریخ 15 الی 21 مهر 97 نمایشگاه عکاسی نوبین در محل خانه هنر جمعیت امام علی (ع) برگزار گردید که خوشبختانه مورد توجه علاقه مندان، دانشجویان و اساتید محترم این رشته قرار گرفت.

گالری نقاشی

به منظور نمایش آثار منتخب از هنر نقاشی کودکان خانه ایرانی شهرری با همکاری گالری 26 فرمانیه نمایشگاهی از تاریخ 28 الی 31 خرداد در محل گالری مذکور برگزار گردید که ضمن معرفی و بازدید علاقه‌مندان از این نمایشگاه تعدادی از آثار کودکان هنرمند فروخته شده و عواید به ایشان تعلق گرفت.

گالری نقاشی شهرری

گالری عکس نوبین

پس از برگزاری کلاس عکاسی برای نوجوانان خانه ایرانی شهرری، بر آن شدیم تا با برگزاری نمایشگاه عکس نوبین، تعدادی از آثار منتخب هنرآموزان این کلاس را به نمایش عموم بگذاریم. از همین رو در تاریخ 15 الی 21 مهر 97 نمایشگاه عکاسی نوبین در محل خانه هنر جمعیت امام علی (ع) برگزار گردید که خوشبختانه مورد توجه علاقه مندان، دانشجویان و اساتید محترم این رشته قرار گرفت.

گالری نقاشی

به منظور نمایش آثار منتخب از هنر نقاشی کودکان خانه ایرانی شهرری با همکاری گالری 26 فرمانیه نمایشگاهی از تاریخ 28 الی 31 خرداد در محل گالری مذکور برگزار گردید که ضمن معرفی و بازدید علاقه‌مندان از این نمایشگاه تعدادی از آثار کودکان هنرمند فروخته شده و عواید به ایشان تعلق گرفت.

گالری نقاشی شهرری

برگزاری نشست کودک مردگی در سکونتگاه‌های غیررسمی

اسفند ۹۷ در حادثه‌ای تلخ، باران به جای بهار، آوار را به سقف خانه‌ای نشاند و دو کودک را به کام مرگ کشید. خانه‌ای که اگرهای بسیاری داشت. اگر می‌شد سقفش را محکم ساخت. اگر زمینش با او مهربانی می‌کرد. شاید امروز صدوری و رشید (دو تن از کودکان خانه ایرانی شهرری) از پنجره‌اش باران را تماشا می‌کردند.

گزارش مربوط به این نشست از این اینجا دنبال کنید.

برگزاری نشست حقوق مهاجرین در ایران با نگاه ویژه بر حقوق مهاجرین پاکستانی

این نشست در 25 اردیبهشت 97 در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی برگزار گردید.

گزارش مربوط به این نشست را از اینجا دنبال کنید.

گزارش سالانه فعالیت های خانه ایرانی شهر ری

  • فعالیت های خانه ایرانی شهرری در سال 1398

خانه ایرانی شهر ری را دنبال کنید

می‌توانید از طریق شبکه‌های اجتماعی زیر، خانه ایرانی شهرری را دنبال کنید.

اینستاگرام خانه ایرانی شهرری
تلگرام خانه ایرانی شهرری

از هم اکنون داوطلب خانه ایرانی شهرری شوید

شما هم تمایل دارید با خانه ایرانی شهرری همکاری نمایید؟

برای همکاری با خانه ایرانی شهرری می توانید هم اکنون فرم داوطلبی را پر کنید. همچنین در صورت تمایل می توانید با روابط عمومی خانه ایرانی شهرری به شماره 09193707783 تماس بگیرید.

آدرس خانه ایرانی نفر آباد: شهرری، نفرآباد، میدان سلمان فارسی، کنار پارک ستاره، خیابان ارم، بن بست دوم (روبروی شیرازی ها سمت راست)، پلاک ۱ (در سمت راست)، خانه ایرانی نفر آباد شهرری

آدرس خانه ایرانی قلعه گبری: شهررى، شهرک علائین، خیابان مصطفی خمینی، کوچه ولیعصر، کوچه هرمز، پلاک ۵، خانه ایرانی قلعه گبری شهرری

سلسله یادداشت های شارمین میمندی نژاد

آواربرداری از عروسک شیرین

2017-11-26/0 دیدگاه /در یادداشت‌‌‌‌‌‌‌, یادداشت‌های شارمین میمندی‌ نژاد /توسط امیرعلی

سلسله یادداشت های شارمین میمندی نژاد

سی و یکمین نوشته از سلسله یادداشت‌های هفتگی شارمین میمندی‌نژاد، مؤسس جمعیت امام علی، در روزنامه شرق

 

نه ترک بر دیوار یک خانه، و نه فرو ریختن سقف یک گارگاه، بلکه در برابر دیدگانم، کوهی را می‌دیدم که در کمرکشش شکاف عمیقی برداشته بود. کل دامنه یک کوه، به عظمت افق یک نگاه، فروریخته. شاهد عینی که این فروریختن را دیده بود، در کنارم ایستاده و با وحشت تمام توضیح می‌داد که چگونه در مقابل نگاهش، آن زمان که آسمان، روشنیِ غریبی یافته، و در آن زلزله مهیب، ارتفاع کوه، نصف گشته.

بین راه “اَزگَله” و “سرپُل ذهاب” هستیم. به ساعتی پیش، به همراه همسرم که در هر دو زلزله های بم و ورزقان در کنار هم بودیم، از پیچاپیچِ جاده ثلاث عبور کرده‌ایم. زاگرس نه چندان پُردرختی که در این پاییز، تک و توک درختانش به رنگ نارنجی بر روی خاک سرخِ کوه نشسته و چون جنونِ وهمِ فرهاد بر دورِ جاده رفتنمان می‌پیچد و ما را در سرگیجه تلخِ تاریخیِ تیشه‌کوبیِ ساده‌مردی عاشق، بر فرق سرش فرو می‌بَرَد. در همین جاده از سمت “روانسر” به این سو، اتومبیلها قطاروار در پشت هم می‌آمدند و می‌توانستی تصویر رفت و برگشتان را بر چمبره مارِ جاده بر روی کوه ها ببینی؛ اما به ناگهان بعد از گذر از دره‌هایی عمیق و خوفناک، جاده به باریکیِ عبور یک ماشین می‌شود و دیگر هیچ اثری از زنجیره به هم پیوسته خودروها نمی‌بینی! دانه تسبیح بریده‌ای می‌شوی که پشت و پناه گم کرده در میان دهلیز سنگیِ خوابِ کوه فرو می‌شود. ترس تمام وجودت را از این خلوت شدنِ آنی، می‌گیرد. اینجا از آن مطرودین است. مردمانش کول‌برند و به قاچاق مشغول. مسلح هستند و خشن. فقیر هستند و گرسنه. غریب هستند و غریبه‌ها را دوست ندارند. قوم قوم هستند و اختلافات قومی‌شان، به قدمت حضورشان در این سرزمین و قصه این سرزمین، انگار همینجا پایان می‌یابد. آن عزیزِ آشنا، آن زمان که سرش را در لگن می‌گرفت و جگرش را غی می‌کرد، وقتی که پشتش را مشت و مال می‌دادم تا نفسش در آن خون‌بارش بالا بیاید و خاطرات شیمیایی شدنش را عق بزند، از همرزمان و رزمش در سرپل ذهاب یا قصرشیرین می‌گفت، اما از این نقطه انگار هیچ خاطره‌ای نداشت.انگار این منطقه اصلا وجود ندارد. رنگ سرخِ خونینِ کوه، جایش را به آبیِ خواب‌آلوده و خواب‌زده داده بود و ما در سکوت و جذبه مطلقِ راه، به بیراهه‌ای صعب العبور زدیم و پس از آن، مجبور می‌شوی گوشه‌ای اتومبیل را بگذاری و بگذری و به اطمینانِ قدمهایت، از آن مسیری که قدمی به ندرت از آن می‌گذشت، عبور کنی؛ انگار که از مرزِ بودن، عبور می‌کنی! به دشتی می‌رسی و پس از آن، به سه روستای چسبیده به هم که در هنگام جنگ، نمی‌دانستند دشمنشان کیست، دوستشان کیست. اینجا روستای “شیخ صله” است.

روستایی که کشاورزی و دامداری‌اش رونقی ندارد و کار مردانش، قاچاق سیمان و سوخت با قاطر و الاغ به عراق است. باید قبل از آن که این راه‌های صعب‌العبور، با برف و باران و بوران مسدود شود، تیمی از جمعیت امام علی(ع) را برای کمک‌رسانی به این منطقه اعزام کنیم. در این فکر هستیم که مردمان روستا به استقبالمان می‌آیند. به وضوح می‌توان مرموزیِ مرگ را حس کرد. در هر خانه ریخته، کسی به مرگ و مُردن کسر شده است، کسی به زخم و درد به اضافه بر دست خانواده‌اش افتاده و ترس و وحشت در همه خانه ها ضرب شده ، اما با این همه، همدردی و همراهی و همدلی، در روستا تقسیم گشته و هر کس سعی دارد هوای هم‌قومی خودش را داشته باشد و این همه به خاطر آن است که این مردم به سالهای طولانی تنها بوده‌اند و در این تنهایی، تنها خودشان را داشته‌اند و به خودشان دلگرم بودند. غم امروزشان زلزله، غم دیروزشان فقر و فراموشی و ثروت و دارایی همیشگی‌شان، تنها همین تنهایی غم بارتاریخی. در سرزمین من، شهید گمنام هست، مفقودالاثر نیز وجود دارد، اما هیچکس شاید روستاهای گمنام و مفقودالاثر را درست فهم نکرده باشد. بعد از گذرِ دو سه روز از زلزله، تنها یک هلی‌کوپتر نظامی، از فراز آسمان، چند چادر که کفاف روستا را نیز نمی‌داد، پایین انداخته و رفته بود. در گوشه کنار روستا، ادواتِ اوراقِ جنگِ هشت ساله، توپ و تانکی که معلوم نبود کدام سو را هدف گرفته‌اند و نشان از سردرگمی جنگ در این نقطه داشت، نیز به چشم می‌خورد. مردمانی در این روستا بودند که به تیر و ترکش جانبازی نشسته، اما نمی‌دانستند از دوست خورده‌اند یا از دشمن یا به واقع، دوست و دشمنشان کیست. آنها فقط از این سو سیمان و سوخت می بردند به آن سو و از آن سو، تلویزیون و ماهواره می‌آوردند به این سو. اگر صلح بود، کارشان این بود و اگر جنگ، کارشان همین هم نبود! چیزی در بالای سر این روستا، نظرگیرت می‌شود. عقابها بر پهنه آسمان می‌خرامیدند. نگاهت که به آسمان دوخته شود، به تصورت خواهد آمد که شاید عقابها برای لاشخوری آمده‌اند و مردمان گفتند غذای این عقابها، قاطر و الاغ باربر قاچاقی است که مرزبانان، به تیرِ تنبیه می‌نشانند. الاغ و قاطر مُرده را عقاب می‌خورد و قاچاقچی به لحظه‌ای، مجبور بود در راه صعب‌العبور یا بار بگذارد یا بار بردارد و گم شود و در این تمثل پیچیده و رمزآمیز، چه بسیار خانواده‌ها که عزیزانشان را به این نحو از دست داده بودند. از آن فضایِ درسکوت‌مُرده، به جاده شلوق و پرازدحام سرپل ذهاب نزدیک می‌شویم. گام به گام و قدم به قدم، چهره به چهره راننده‌ها و خودروهای کنار دست، در این جاده پیش می‌رویم.

ذهنهای مسافران، در پشت سنگینی این ترافیک، در اتومبیلها می‌گردد و به اشتراک گذاشته می‌شود و به اصطلاح امروزی‌ها share و like می‌خورد. همه بلندبلند انگار فکر می‌کنند و فکرها یک چیز است. جوِّ زودگذر و احساساتیِ ملاقات با زلزله و زلزله‌زدگان، کمک و امدادرسانی، سردرگمی و سرسام و سرگیجه و خستگی، در این جاده طولانی و پرپیچ و خم که در دو سویش، روستاها و شهر به ویرانی نشسته است و از همه مهمتر یک فکر مشترک که اجازه این رهایی و آزادی برای حضور در منطقه زلزله‌زده، به این شکل بی‌دلیل، تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟ خصوص آن که وقتی به دور و برت نگاه می‌کنی، متوجه می‌شوی که خودروهای بسیاری هستند که نه امدادرسانند نه امدادپذیر. تنها به عنوان ناظر و تماشاگری کنجکاو و گاه حتی سمج به این سو شده‌اند و به شکلی مشمئزکننده می‌ایستند و آوارها را در پشت سر خود مثل هنرپیشه ای می‌گذارند و سلفی می‌گیرند! اگر زمین بار دیگر بلرزد، چند خودرو امکان این را دارد که به زیر خاور یا کامیونی برود؟ این آزادی مشکوک و دست و دل‌بازانه برای چیست؟ آن هم زمانی که تاب و تحمل ها بسیاری از مواقع، پایین است و دردِ گردنِ شکسته من در بی‌لطفیِ ناجوانمردانه شبانه از زلزله بم تا زلزله کرمانشاه، تیرِ تند و تیزی می‌کشد. همین دیشب دوستانِ فشار، در تریبونهایشان حضور دردمند و متأثرِ جوانانِ امدادرسان را خودی و غیرخودی می‌کنند و هشدار می‌دهند که اگر کسی در کنار آوارزدگان به آواربرداری مشغول شود، جان بر کفِ دست بگیرد و شادابی و روحیه یک عمر را از دیدن این درد از کف بدهد، حتم در پروژه نفوذ دشمن قرار دارد و من از این طباخیِ شیطان‌گونه که در دیگِ بددلی‌اش، دوغ و دوشاب را می جوشاند، درمانده به پایگاه جمعیت خودمان می‌رسم. تنها مکانِ سرپای شهر، کشتارگاهی است که در سرما و خطر فروریختن ساختمان، صد جوان، بی‌شب و روز، در کنار هم جمع شده‌اند. ساختمان سوله‌ای است که به عنوان کشتارگاه استفاده می‌شود و در آن، دو ردیف چنگک تیز برای آویزان کردن و سلاخی بر روی جویی از خون قرار گرفته. در این کشتارگاه این صد جوان عضو جمعیت امام علی، بی‌هیچ چشمداشتی، بار تریلی های کمکهای اهدایی که از تهران و شهرستان می‌آید را برای کمک رسانی به روستاهای دور و نزدیک می‌برند. جوانانی گمنام و بی اسم و رسم که همیشه در کنار حاشیه و حاشیه‌نشینان، به مظلومیت ایستاده اند. دلم می‌گیرد از این همه توهین و نادیده گرفته شدن. اما با حضور فرزندان تحت حمایت جمعیت که برای امدادرسانی آمده‌اند و لیوان چایِ مهری که خانم جهان آرا با همان روحیه جهان آرایی به من می‌دهد، کمی آرام می‌شوم و مهیا برای رفتن به روستایی بسیار غریب به نامِ “جوان میر” .

اگر بخواهی از سرپل ذهاب به این روستا بروی، چندساعت دیگری باید در راه باشی. وقتی از مردم منطقه می‌پرسی روستای جوان‌میر کجاست، به تو چیزی نمی‌گویند. اگر بگویی پشت همین کوه است، می‎گویند پشت این کوه هیچکس نیست. وقتی که اصرارشان کنی که بر روی نقشه این نقطه نامگذاری شده است، متوجه می شوی که در جغرافیای ذهن این سرزمین، این روستاها و روستاییانش جایی ندارند. بعضی ها می‌گویند آنها شیطان‌پرستند و بعضی ها می‌گویند علی اللهی اند و اهل حق و چقدر بین این دو مفهوم فاصله است. اما با این حال، کسی آنها را از این سرزمین نمی‌داند! وقتی به روستای “جوان میر” نزدیک می‌شوی، سقف خانه های روستایی را به زمین، چسبیده می‌بینی. مردمان روستا با مهری تمام به پیشوازت می‌آیند. آنها چیزی در درونشان دارند که با همه روستاهای دیگر فرقی اساسی دارد و آن این که با هیچکس جنگ ندارند؛ اما همه با آنها سرِ جنگ دارند. آنها با همه آشنا هستند و همه با آنها غریبی می‌کنند.

به محض ورود به روستا ذهنت از دیدن دخترکی زیبا و هشت ساله، شیرین می‌شود. بدون اینکه نامش را بپرسی، همان شیرینِ ذهنت بماند بهتر است. به سرعت تیم امداد و شناسایی جمعیت در روستا پخش می‌شود. مادرانی که نوزادان نورس دارند، شیرشان از ترس خشک شده. فرزندان نوپا دیگر از وحشت، پا بر زمین نمی‌گذارند و از آغوش مادرانشان پایین نمی‌آیند. وقت آن است که مردمان این روستا را با زمین آشتی دهی. آنان که زنده هستند؛ می‌گویند به هیچ عنوان دیگر زیر سقفی پناه نخواهند گرفت و از غرش بسیار و رعدآسای زمین زیرپایشان می‌گویند. چیزی که تو تجربه نکردی تا راه عبور و گذشتن از آن حال و احوال را به مردمان آموزش بدهی و تو می‌توانی استیصال روانشناسان جمع را ببینی که پیش پای مادر و فرزند، به بالا و پایین پریدن بر روی زمین، مشغولند تا بالاخره موفق می‌شوند به ولع و میل و فریبِ بازی، قدمِ کودکی را بر زمینِ نا امن بیاورند.

آن دخترک زیباروی هشت ساله که ذهنت را شیرین می‌کند، مرا به یاد دختری می‌اندازد که موقع آمدن، در تهران، پشت چراغ قرمز در حال گل‌فروشی دیدم. دختری تلخ و دلمرده با دستانی سوخته که مشخص بود سالها در زیر آوار بی‌تفاوتی ما، و جبر دردناک زندگی‌ای که بزرگترها به او تحمیل کرده بودند، درمانده و مانده بود. بعد از بیست سال فعالیت در حاشیه‌های شهر به یک نگاه بر رُخِ پردرد کودکی گل‌فروش می‌توانم جنسِ آوارِ بر وجودِ او را دریابم. همه برای آواری که در یک لحظه فرو ریخته اینجا هستند؛ اما برای آواری که به عمری بر سرکودکی در راه گذرشان ریخته، هیچوقت نیستند. دست سوخته و گونه شکسته‌ آن دختر گلفروش وجودم را می‌گیرد و مرا در این سو پیش پایِ شیرینِ کوچکِ این روستا می شکند و می‌نشاند. اقوام آن دخترکِ شیرین، می‌گویند پدر و مادرش برای کاری به روستایی دیگر رفته‌اند. از اشاراتشان می‌فهمی که مادر و پدر در زیر آوار مُرده‌اند اما به مصلحت برای آنکه شیرین نیاشوبد، به او گفته‌اند مادر و پدر به روستایی دیگر رفته‌اند و چقدر این اقوام، دروغ خیرخواهانه‌شان را در این روستایی که زمین و زمانش چنین به هم دوخته شده، خوب به او باورانده‌اند.

برعکس آن دختر دلمرده که در شهر تهران در پشت چراغ قرمز دیده‌ام، بر دوشِ معصومیتِ کودکیِ شیرین، هیچ آوار و باری نیست. او به راحتی حرف دیگران را باور کرده و سرخودش و دلخوش است. حتی اگر همه خانه‌ها را خراب می‌بیند. حتی اگر مردی بر زمین نشسته و برای خانه فروریخته و زن و فرزندان مُرده‌اش زار و ضجه می‌زند، آنی شیرین کوچک وقتی که می بیند با زمین آشنا و آشتی کردی دستت را می‌کشد و آنی آن مرد. از شیرین می‌خواهی که لحظه‌ای صبر کند تا تو همراه آن مرد شوی. با آن مرد می‌روی. کوه را نشان می‌دهد و می‌گوید خانه من اینجاست! خانه‌اش با سنگِ کوه یکی شده! از عشق همسرش می‌گوید. از فرزندان مُرده‌ زیر آوارمانده‌اش و از کار سخت شبانه روزی برای آباد ساختن زندگیش و بعد از چندین سال دلخوشی به خانه و خانواده، دیگر هیچکدامشان برایش نمانده. مرد می‌گرید که باز شیرین دستت را می‌کشد و تو را به سوی خانه‌اش می‌برد و بر آوار می‌نشاند و می‌گوید عروسکم زیر آوار مانده است! کمک کن عروسکم را از زیر آوار بیرون بیاورم و این را مترجم همراه، از آن لهجه شیرین، به تو می‌گوید. سخنِ به مصلحتِ رفتن پدر و مادر از آن روستا، برای شیرینی که در ساعت زلزله پیش اقوام دیگرش بوده، باور آمده، اما هیچکس قصه‌ای درباره عروسک شیرین نساخته و نگفته. واقعیت این است که عروسک در زیر آواری است که اجساد، آرام آرام در زیر آن می‌پوسند. حال دست مستأصلِ توست که باید فرهادوار آوار بردارد، در خاک و سنگ، چنگ شود، در زیر نگاه معصومِ شیرین از عروسکِ شیرینی که به هیچ مصلحتی پذیرفته نیست زیر آوار باشد و بماند.

سلسله یادداشت‌های هفتگی شارمین میمندی‌ نژاد، مؤسس جمعیت امام علی در روزنامه شرق

https://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2019/04/photo_2019-04-16_22-23-15-20.jpg 1280 1280 امیرعلی http://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2019/04/LOGO-01-01-300x81.png امیرعلی2017-11-26 09:31:032020-07-03 23:54:23آواربرداری از عروسک شیرین
با بودجه نظامی سالانه جهان چه می‌توان کرد؟

با بودجه نظامی سالانه جهان چه می‌توان کرد؟

2017-11-12/0 دیدگاه /در خبر /توسط نیما مختاریان

موسسه بین المللی تحقیقات صلح در آخرین گزارش خود نوشته است که در سال ۲۰۱۶ دولتها ۱۶۸۶ میلیارد دلار برای مقاصد دفاعی و نظامی هزینه کرده اند. این رقم ۰.۴ درصد بالاتر از سال ۲۰۱۵ میلادی است.

با بودجه نظامی سالانه جهان چه می‌توان کرد؟

با بودجه نظامی سالانه جهان چه می‌توان کرد؟

https://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2017/11/photo_2017-11-05_19-43-01.jpg 1280 852 نیما مختاریان http://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2019/04/LOGO-01-01-300x81.png نیما مختاریان2017-11-12 06:23:302021-10-14 21:16:18با بودجه نظامی سالانه جهان چه می‌توان کرد؟
سلسله یادداشت های شارمین میمندی نژاد

خانه ایرانی

2017-11-12/0 دیدگاه /در یادداشت‌‌‌‌‌‌‌, یادداشت‌های شارمین میمندی‌ نژاد /توسط نیما مختاریان

سلسله یادداشت های شارمین میمندی نژاد

سی‌امین نوشته از سلسله یادداشت‌های هفتگی شارمین میمندی‌نژاد، مؤسس جمعیت امام علی، در روزنامه شرق

اگر گیاه می‌دانست که هر صبح چه قدر تلخ به فاطمه کوچک می‌گذرد، سلام سبزش را از خورشید دریغ می‌کرد و خشک می‌شد. روزِ تلخ دیگری برای فاطمه شروع شده و تو ای داوطلب جمعیت امام علی! مثل نقطه کوچک امیدی در افقِ نگاهِ تنهایی فاطمه می‌آیی. تو از دوردست‌ها به سمت آلونکی که نام خانه را دارد اما آبروی یک خانه و خانواده در آن نیست، آمده‌ای و فاطمه در این صبحگاه، پیش پای درگاه این خرابه، در حال کرایه داده شدن به پیرمردی توسط مادرش است.

تو می‌رسی. چندین بار است که به این لحظه رسیده و توسط مادر نادیده گرفته شده‌ای. زنی بیست و هفت ساله که از عبور مکرر شیطانِ به هر شکلِ این شهر، پیرزنی چُرده و مُرده شده که مندرس چادری بر گیس کثیفِ پُرشپش‌اش دارد و هر مشمئزبَزَکی بر چال و چروکِ رُخش گم شده. حال دستی بر سر و رویِ سوءتغذیه‌ایِ دختر کوچکش کشیده و سرخابِ خوابِ بدسلیقگی بر زردیِ چهره معصوم‌‌مُرده‌اش زده. مادر، به زانویِ لهیده تضرع و تواضع بر پاهای پیرمردِ دندان‌ریخته‌ای که معلوم نیست نایِ این گناه را از کجا آورده، افتاده و دست خشکیده‌اش را به چوب حراج بر شانه کودکش می‌کوبد که تو را به خدا چند تومانی بیشترم بده.

شرمِ قامت فاطمه، چون علامت سوالی بر چراییِ این جمله نشسته است که چرا هر صبح، تاراجِ بی‌دلیل شوم و نگاهش را از زیر بار این شرم بیرون می‌آورد و به امیدِ تو خیره می‌شود که شاید رها کنی بالِ کودکی‌اش را از پَرگیریِ این پیرمردِ پَست. تو می‌رسی و این کاسبی مادر و عشرت پیرمردانه را می‌شکنی. تومن و قِرانی بیشتر به مادر می‌دهی و دست بی‌پناهی فاطمه را به آنی از دست بی‌مادری‌اش جدا می‌کنی.

از هر نقطه و از هر سویِ محیط این برهوت به حاشیه رفته، عضوی از جمعیت امام علی، کودکی را به دست گرفته و به محاطِ “خانه ایرانیِ جمعیت” که مرکز همه این دردها شده، می‌آورد. ۳۴ خانه در ۱۰ استان کشور.

به سال ۸۴ و تأسیس نخستین خانه می‌روم. از حدود صد کودکی که در خانه گرد آورده بودیم، کم‌تر از شمارِ انگشتان دست، کودکانی بودند که از دست‌درازی و غافلگیریِ غریبه‌ای می‌گفتند، که به لحظه‌ای اختیار از کف داده و رفتارش سربارِ خاطره این فرزندانمان شده. از سال ۸۴ پدرانِ در دام اعتیاد افتاده‌ای را به یاد می‌آوریم که فقر، سایه‌شان را از سر خانواده کم کرده بود و این درد را به دم و دود تسکین می دادند. مادرانی را به یاد داریم که به جبرِ نداری، نان فرزندانشان را از تنورِ تنشان به تن‌فروشی به دست می‌آوردند. همه این دردها بود، اما دوا و درمانش را نیز به سادگی می‌توانستیم در خانه ایرانی‌مان فراهم کنیم. کار و بار و نان و آبی، خانه را آباد می‌کرد و خانواده را احیا.

در آخرالزمانِ امروز، گیرم که صبحِ فاطمه را از بختِ بدِ این بسترِ شوم گرفتی، اما شبانگاه که به خانه برمی‌گردد تا سر بر رختِ پدر و مادر بگذارد، نوبتِ شیطانِ به شکلِ پدری است یا پدری معتاد به شیطان که همه جرأتِ اظهار وجودش را در زدن برجکِ شیشه، جمع آورده و نشئه بر جان فرزندش به تجاوز و تطاول می‌افتد. مادر تن نمی‌فروشد برای نان کودک، که کودک می‌فروشد برای نشئگی و توهمش. اگر تو به عنوان عضو جمعیت بیایی و فریاد شوی که وضع این کودک را از این سختی برهانید، مُهر و مومِ بسیارِ گوشهای مسئولان، بر لبانت می‌نشیند. این را از کارگاه چوب‌بُری می‌گیری، آن دیگری در یک بوتیکِ شیک، پشت دخل، دخلش می‌آید. این یکی را از دست باغبانِ پیر پارک نجات می‌دهی، آن یکی سر از پورشه جنتلمنی مریض به دستمالی درمی‌آورد.

چه شده است؟ به کجا رسیده‌ایم که کسانی که باید به مراقبت از زنان و فرزندان این سرزمین بپردازند، به چشم‌گیری و چشم‌بندی از ساحتِ نامحرمان بر سر خیابان‌ها مشغول شده‌اند. مدیر رسیدگی به امور مردم، مردم را به رسیدگی به مدیریت امور خود آورده و صف مالباختگان را هر روز تزئینِ شهرمان می‌کند. عابدانمان نمرودوار برای رسیدن به خدا، بر گُرده‌های مردم برج می‌سازند و فریادشان این است که دین از برج‌سازی جدا نیست و مردمانی که به عبث، برزخِ خود را پیاده‌روی می‌کنند و وجدان‌های پاک، خم می‌شوند و می‌شکنند و منزوی می‌شوند زیر بار این سوال که چرا هستیم اگر این‌گونه هستیم؟

و ای خانه ایرانی من! اگر حتی آگاهیِ گیاه از حرمانِ دردِ بی درمان کودکانمان خشک شود، صبر… سلامِ سبز باش که تو تنها ساعت آرامش و امید فاطمه کوچک هستی.

سلسله یادداشت‌های هفتگی شارمین میمندی‌ نژاد، مؤسس جمعیت امام علی در روزنامه شرق

https://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2019/04/photo_2019-04-16_22-23-15-19.jpg 1280 1280 نیما مختاریان http://sosapoverty.org/wp-content/uploads/2019/04/LOGO-01-01-300x81.png نیما مختاریان2017-11-12 06:07:562020-07-03 23:53:33خانه ایرانی
صفحه ۳۰۸ از ۳۲۵«‹۳۰۶۳۰۷۳۰۸۳۰۹۳۱۰›»

اطلاعات تماس

آدرس:  تهران، میدان فردوسی، خیابان شهید سپهبد قرنی، جنب بیمارستان آپادانا، پلاک ۱۳۵، طبقه ۲، واحد ۴
شماره تلفن: ۸۸۸۳۴۵۶۷-۰۲۱
زمان پاسخگویی: شنبه تا چهارشنبه، ساعت ۱۰ الی ۱۶

حمایت مالی

شماره حساب:
شماره کارت:
شبا:

درگاه پرداخت آنلاین

نماد اعتماد الکترونیکی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت برای جمعیت امام علی محفوظ است 2021 © -
  • Twitter
  • Instagram
  • Facebook
  • Behance
  • Youtube
  • درباره ما
  • طرح‌ها
  • خانه‌های ایرانی
  • تماس
  • EN
رفتن به بالا